کد خبر: ۲۳۴۶۸
۱۴۰۲/۱۰/۰۶ ۱۱:۵۰:۰۱

یک ساندویچ خانوادگی با چاشنی عشق میل بفرمایید

این قول و قرار از همان روزهای اول زندگی‌مان همراه ماست. اینکه «چون هر دوی‌مان شاغلیم تمام کارهای خانه را باهم تقسیم کنیم. البته نوبت هم نگذاشتیم تا اگر یکی از ما روزی حال و حوصله نداشت این کار تبدیل به عذاب برایش نشود»‌. قول و قراری که حالا بعد از یک سال تبدیل به یک عادت شده. عادتی که گاهی باعث تعجب میهمان‌‍‌های‌مان می‌شود. گاهی هم سرلوحه و سبک زندگی زوج‌هایی می‌شود که برای اولین بار میهمان خانه‌مان هستند. بماند که حالا برخی میهمان‌های‌مان که می‌بینند سجاد آشپزی می‌کند پشت چشم نازک می‌کنند و زیر لب می‌گویند: «مگه مرد آشپزی می‌کنه!»‌

به گزارش محیانیوز،«امشب شام نوبت کی بود؟!»‌ سجاد همسرم این را می‌گوید و می‌رود سراغ یخچال تا نگاهی بیاندازد و ببیند به قول خودش چه داریم که تبدیل به شامش کنیم. همانطور که لباس‌های نشسته را می‌سپارم به دل ماشین لباسشویی می‌گویم:« نوبتی نبود آقا! قرار بود هرکس وقت و حوصله بیشتری داشت تدارک شام را ببیند اما...» سیبی را از یخچال برمی‌دارد و گاز می‌زند بعد همانطور که گوشه لپش پر است  با صدای عجیب و غریبی می‌گوید:« اما قرار گذاشتیم عدالت هم برقرار باشه!» سر تکان می‌دهم و جواب می‌دهم:« خب با این حساب نوبت شماست.»‌ 

 این قول و قرار از همان روزهای اول زندگی‌مان همراه ماست. اینکه «چون هردویمان شاغلیم! تمام کارهای خانه را با هم تقسیم کنیم. البته نوبت هم نگذاشتیم که اگر یکی از ما روزی حال و حوصله نداشت این کار تبدیل به عذاب برایش نشود.»‌  قول و قراری که حالا بعد از یک سال تبدیل به یک عادت شده. عادتی که گاهی باعث تعجب مهمان‌ هایمان می‌شود.گاهی هم سرلوحه و سبک زندگی زوج‌هایی می‌شود که برای اولین بار مهمان خانه‌مان هستند. بماند که حالا برخی از مهمان‌هایمان که می‌بینند سجاد آشپزی می‌کند پشت چشم نازک می‌کنند و زیرلب می‌گویند:« مگه مرد آشپزی می‌کنه!»‌

آشپزی و بهشت بدون حساب و کتاب!

شاید این سوالِ شما هم باشد بگذارید همین‌ اول  بگویم: بله که می‌کند! اتفاقا مردهایی که در خانه کمک می‌کنند حسابی عزیز دل خدا هستند. حتی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و امیرالمومنین‌جان‌مان هم در کارهای خانه کمک می‌کردند. سند می‌خواهید؟! پیامبر صلی‌الله‌علیه می‌فرمایند:« یا علی هر کس خدمت کردن به خانواده را ننگ نداند خداوند او را بدون حساب وارد بهشت می‌کند. یا علی خدمت کردن به عیال کفاره گناهان کبیره است و غضب پروردگار را فرو می‌نشاند و حسنات و درجه را زیاد می‌کند. یاعلی خدمت نمی‌کند به عیال خود مگر کسی که صدیق و شهید باشد یا مردی که می‌خواهد خدا خیر دنیا و آخرت را نصیبش کند.»‌ خلاصه که شما هم اگر بهشت بدون حساب و کتاب می‌خواهید آستین بالا بزنید و یک روزهایی را در آشپزخانه هنرنمایی کنید.

 

سجاد بعد از ده‌بار پرسیدن اینکه چی دوست داری بپزم و واکاوی یخچال می‌گوید:« فعلا تو یخچال‌مان مرغ داریم. ساندویج مرغ درست کنم؟!»‌ می‌خواهم بگویم تازه خوردیم اما می‌دانم توفیق اجباری است و دلش خواسته همین را درست کند؛ وگرنه می‌خواهد دوباره یک ساعت بنشیند کنار گوشم و بپرسد چی درست کنم؟! همیشه فکر می‌کردم فقط خانم‌ها با این چالش چی بپزم درگیرند اما سجاد انگار بدتر از من است. راستی این را هم  یادم رفت خدمت‌تان بگویم که همسرم آشپزی بلد نبود هر بار که غذایی را درست می‌کردم می‌آمد و کنار دستم می‌ایستاد تا یاد بگیرد. چند روز بعد که نوبتش می‌شد دقیقا همان غذا را درست می‌کرد البته به دستور آشپزی‌اش یک چیزهایی هم اضافه و کم می‌کرد که اسمش را بگذارد مخصوص سرآشپز! حالا هم چون چند روز پیش برایش ساندویج مرغ درست کردم می‌خواهد خودش را محک بزند و همان را با اسم مخصوص سرآشپز بخوردم دهد. البته دستش هم درد نکند! 


طبق معمول یک صندلی برایم در آشپزخانه می‌گذارد و مثل برنامه‌های آشپزی شروع می‌کند به یاددادن دستور پخت غذا. من هم انگار نه انگار دو روز پیش این را خودم یادش داده باشم با دقت گوش می‌کنم. مواد لازم را با سلیقه گذاشته توی ظرف و چیده روی کابینت. با جدیت رو به من می‌گوید:« خب خانم‌ها و آقایون توی خونه و شما خانم مجری عزیز غذایی که امروز قراره با هم آماده کنیم بسیار راحت و کم هزینه است. فقط نیاز به کمی سینه مرغ دارد. یک پیاز کوچک و ادویه و نان ساندویچی.» خنده‌ام می‌گیرد از این شرح مواد لازمش. اما من هم مثل او خوب توی نقشم فرو رفته‌ام. می‌پرسم:«ببخشید جناب سرآشپز کمی گوشت مرغ یعنی دقیقا چقدر؟!» خودش هم خنده‌اش می‌گیرد. بعد با زرنگی جواب می‌دهد:«خب دقیقا نمی‌دانم اما هرچقدر خودشان فکر کردند. مثلا من چون این را برای خودم و همسرم آماده می‌کنم نیم کیلو مرغ کافیه. خانم مجری لطفا شماهم زیاد سوال نپرس وقت برنامه کمه!»‌

به دوربین خیالی‌ای چشم می‌دوزد و ادامه می‌دهد:«خب بینندگان عزیز داشتم می‌گفتم به جای اینکه همیشه مرغ را بپزید و تبدیل به خورش کنید و همینطور بی‌مزه بگذارید جلوی اهل منزل. می‌توانید یک غذای ساده و جذاب درست کنید که خیلی هم خوشمزه باشه!‌ فقط کافیه پیازها را حلقه حلقه کنید و به همراه مرغ و آب اجازه دهید کامل پخته شود. نمک و ادویه هم به میزان دلخواه بریزید که بوی نامطبوع مرغ گرفته شود! من معمولا خودم از کمی آویشن، پودر سیر و زردچوبه استفاده می‌کنم و واقعا خوشبو می‌شود.»‌ چشم از آن دوربین خیالی می‌گیرد و مرغ را با همان ادویه‌ها که قبلا گفته می‌گذارد تا پخته شود بعد می‌پرسد:« خانم مجری تا این‌جا که سوالی ندارید! اگه هست بپرسید.»‌
پشت چشم نازک می‌کنم و می‌گویم:« چرا اتفاقا جناب سرآشپز من آن قسمت اول را نفهمیدم.  خدایی نکرده منظورتون این نیست که من مرغ بی‌مزه می‌پزم براتون که اینطوری گفتید؟!ها؟! منظور داشتی آره؟!»

می‌خندد. حرصم می‌گیرد.کفگیر را برمی‌دارم و به نشانه تهدید به سمتش نشانه می‌گیرم دست‌هایش را می‌‌برد بالا که یعنی تسلیم شده.  انگار هیچ‌جوره بیخیال بینندگان عزیزش نمی‌شود حتی در مواقع قرمز. شاید هم شگردش است برای خنداندن من و شستن خستگی امروز. صدایش را صاف می‌کند و می‌گوید: «خب بلاخره آنتن زنده‌است و معمولا این اتفاقا می‌افته. من از شما معذرت‌خواهی می‌کنم ببیندگان عزیز. تا شما یک بخش کوتاهی ببینید مرغ ما هم پخته و برمی‌گردیم پیشتون!»

گاهی هم آشپز دوتا می‌شود و آن‌وقت است که واویلا...

خنده‌ام می‌گیرد از این مسخره بازی‌هایش. همیشه اینطور است  حوصله که داشته باشیم آشپزی برایمان می‌شود تفریح. می‌شود سرگرمی. بعضی وقت‌ها همین شوخی‌ها و ناخنک زدن‌های قبل از غذا بیشتر از خود غذا به دلمان می‌چسبد. گاهی هم آشپزی برایمان می‌شود شیوه محبت. مثلا وقتی سجاد خیلی کار دارد من غذایی که دوست دارد را برایش آماده می‌کنم. اما گاهی هم آشپز دوتا می‌شود و آن‌وقت است که واویلا...

تا مرغ درون قابلمه  پخته شود سجاد دراز می‌کشد پای تلویزیون.من هم خانه را کمی مرتب می‌کند که دیگر کاری نماند و بعد از غذا بنشینیم پای سریال دیدن. کار من تمام شده. برخلاف میلش می‌روم سراغ قابلمه. خداراشکر زود رسیدم طبق معمول آقای همسر حواسش پرت تلویزیون شده و کم‌مانده غذا بسوزد. زیرشعله را خاموش می‌کنم و صدایش می‌زنم: آقای سرآشپز غذات سوخت . با هول از جا بلند می‌شود. تا برسد به آشپزخانه صدتا سوال ردیف می‌کند‌. جدی سوخت؟! راست میگی؟! بوش که بلند نشده هنوز؟! چرا زودتر نگفتی! یعنی سوخت؟ ای بابا. می‌رسد و خیالش که راحت می‌شود. لبخند پیروزمندانه‌ای تحویلم می‌دهد:« نه خیر خانوم خودم حواسم بود. مگه میشه غذای من بسوزه!»

دست‌هایش را می‌شورد. بسم‌الله می‌گوید و مشغول ریش‌ریش کردن مرغ‌ها می‌شود. کارش که تمام می‌شود صدایم می‌کند: خانم مجری بدو بیا که ادامه برنامه رو ضبط کنیم!‌‌‌
-سجاد ول کن بخدا گرسنمه!
_نمیشه که خانم! ببیندگان عزیز منتظرند بدو بیا قول میدم زود آماده بشه! 

می‌روم و می‌نشینم روی همان صندلی:« خب بفرمایید آقای سرآشپز!» ماهی‌تابه‌ای را می‌گذارد روی گاز و زیر شعله را روشن می‌کند:« ببیندگان عزیز همراه شما هستیم با ادامه برنامه آشپزی با چاشنی عشق! تا شما رفتید و برگشتید من و این خانم مجری بداخلاق هم این مرغ‌ها را پختیم و ریش ریش کردیم. حالا نصف قالب کره داخل ماهی‌تابه می‌ریزیم و اجازه می‌دهیم تا ذوب شود. کره گیاهی باشد خوش بو تر می‌شود. البته می‌تونید از روغن هم استفاده کنید. وقتی روغن داغ شد. بلافاصله مرغ را  اضافه می‌کنیم و تندتند تفت می‌دهیم. حالا نوبت ادویه‌هاست. نمک، فلفل سیاه، پاپریکا، آویشن، پودر سیر را اضافه می‌کنیم. ۲_۳ دقیقه تفت می‌دهیم تا مرغ طلایی شود. بفرمایید غذا آمادست. می‌توانید ساندویچ‌تان را با خیارشور و گوجه و کاهو میل کنید که خوشمزه‌تر باشه البته این مرحله را دیگر بسپارید به خانم خونه! » 

_مرسی از این دستور پخت پر از کنایتون آقا. من بداخلاقم؟!

 

لقمه‌های آخر است خدا را شکر می‌کنم هم از روزی‌ای که داده و هم از همین حال خوب. انصافا دست‌پخت سجاد هم روز به روز بهتر از من می‌شود. فکر می‌کنم خوشبختی یعنی همین خنده‌های بی‌دلیل همین شادی‌های کوچک و همین مسخره ‌بازی‌های سجاد. یک آن یاد حرف دوستم می‌افتم  می‌گفت: «ماهم تقسیم کار داشتیم اما همسر من فقط چند بار آشپزی کرد اصلا هم خوشش نیامد آقا سجاد چطور خودش آنقدر مشتاقه!»

دوباره جوابی که به او دادم را توی ذهنم مرور می‌کنم:« من سر سجاد غر نمی‌زنم که چرا آشپزخونه رو ترکوندی اوایل شلخته آشپزی می‌کرد اما بعد خودش کم‌کم یاد گرفت. از غذاش واقعا تعریف می‌کنم. خوبی‌هاشو میگم و کم‌وکاستی‌هاش رو هم خودش می‌فهمه. مثل یک مامان بهش یاد نمی‌دهم و ازش ایراد نمی‌گیرم. یاد گرفتن غذاهارو باهم تجربه می‌کنیم و من فقط دستور پختش رو میگم. سجاد خودش آنقدر آزمون خطا می‌کند که دستور پختش متفاوت باشه و مزش بهترین باشه. اصلا بخاطر همینه که هرکس میاد خونمون دوست داره دست پخت سجاد رو بخوره»! 

دیدگاه

پیشنهاد سردبیر

آخرین اخبار

پربازدیدترین ها

خواندنی