در روزگار کودکی ما، زندگی سرشار بود از فرصت کشف. بسیاری چیزها شگرف، مسحور کننده، بدیع و جالب توجه بودند. خیلی چیزها و خیلی از آدم ها، به طرز عجیبی «خودشان» بودند. از اشیای دنیای پیرامون ما همچون ساعت، لباس، صندوقچه و رادیو بگیر تا کباب، روغن کرمانشاهی، غذای فروجاو در کاسه های چینی گل سرخ، از میمی طلا، خالو عارف، صوفی رحمت و باجی گلزار تا فالگیر و رمال و فرخنده بندانداز و حبیب مسگر. چیدمان وسایل و آکسسوارِ خانه و حال و هوای آشپزخانه، ترتیبات سفره چیدن، قاب عکس روی دیوارها، کیفیت حرف زدن و نطق و لحن آدم ها و بوی توتون ها، غالبا خاص و یکه بود. شاید تداعی چنین چیزی برایتان خنده دار باشد؛ ولی در آن دوران، صد مدل ابرو داشتیم. صد مدل که چه عرض کنم، اصلا به تعداد آدم ها! (حالا شما بخندید ولی من یکی، هنوز هم از مدل ابروی پیوست زنانه خوشم می آید) این روند شتابانی که در آن، همه آدم ها و اشیا و چیز میزها شبیه هم شده اند، مالِ این بیست سی سال اخیر است. یادتان هست به یک باره این مملکت پر شد از مبلمان و تزیین داخلیِکِرمشکلاتی؟ می خواهم بیفتم در وادی نوستالژی و اندوهِ گذشته؟ نه. مقصودم چیز دیگری است. می خواهم بگویم در دنیای کودکی ما، علاوه بر این که آدم ها به اندازه دوران کنونی، سر از کار و بار هم در نیاورده بودند، هر کدامشان چیزهایی داشتند که مختص و مخصوص خودشان بود. مثلا وقتی که من در خانه یکی از فامیل های دورمان یخچال نفتی دیدم، کلی تعجب کردم. در خانه ای دیگر، اتاقی دیدم که یک طرف دیوار آن، کلا پوشیده از صدها عکس رنگی و سیاه و سفید آدم هابود. آن یکی همسایه ساعت دیواری عجیبی داشت که شب نمای اعداد آن بزرگ و جالب توجه بودند، چشمانتان را درد نیاورم، هر خانه که می رفتی، می شد چیزی دید که به شدت «خودش» بود، «خاص» بود. خانه ما نیز چنین بود. مثلا ما یک صندوقچه چوبی بسیار بزرگ داشتیم که دو درب داشت، یکی بزرگ در بالای صندوق و دیگری کوچک و روی بدنه. رویه خارجی صندوق، پوشیده از یک حلبی تمیز بود با طرح یک نوشیدنی آمریکایی، داخل آن، جداره چوبی را با روزنامه ها و مجلاتی پوشانده بودند؛ غالبا حاوی عکس شاه و فرح و هویدا و بانوانِ فعال در حیطه حرکات موزون. از آن دوران، همواره فکر می کردم که دیدن خانه همسایه و شناخت ابعاد مختلف زندگی خانواده همسایه، می تواند پرده از برخی ابعاد زندگی بردارد و حقیقتی بر کف دست آدم بگذارد ولو به اندازه ارزن. حقیقتی که شاید بتوان در پناه آن، پی به این راز برد که زندگی این آدم ها، تا چه اندازه به هم شبیه است. آری زندگی و سبک و کیفیت آن ...چرا که مهمترین و جذابترین موضوع، این است که اهالی یک خانه یا اهالی یک کشور، چگونه و با چه کیفیتی زندگی می کنند و احیانا از در و همسایه سرترند یا پایین تر؟ حالا هم در دنیای روابط بین الملل و تلاش برای فهم تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه و جهان، خیلی وقت ها ذهن مقایسه گر من، ترغیبم می کند سرکی بکشم در کشورهای همسایه و هم منطقه. می خواهم به فراخور امکان فهم و شناخت و مشروط به مقایسه های صحیح و پذیرفتنی، درباره حال و روز کشورم، به یک ارزیابی واقعگرایانه برسم. چرا که ما در کره ماه یا در یک فضای انتزاعی به سر نمی بریم. در این جهان انضمامی، ما در کشوری زندگی می کنیم که از رویدادها و تحولات همسایگانش اثر می پذیرد و بر آنها اثر می گذارد. بنابراین مهم است که بدانیم؛ایرانِ امروز ما، به کدام همسایه شبیه تر است و با کدام همسایه تومنی هفت صنار فرق دارد.
اگر نیک بنگریم، همسایگان یمین و یسار ایران شامل افغانستان و پاکستان در شرق و ترکیه و عراق در غرب، احوالات اقتصادی خوبی ندارند. صد البته تفاوت هایی در دلایل اوضاع نامناسب اقتصاد این کشورها وجود دارد. همسایه های شمالی ایران، از حیث اوضاع اقتصادی؛ اندکی از ایران و چهار همسایه شرق و غرب ما حال و روز بهتری دارند. اما تقریبا همه همسایه های سمت جنوب ایران، از لحاظ و معیشت و اقتصاد وضع خوبی دارند و رفاه، توسعه اقتصادی، خدمات خوب آموزشی و بهداشتی و سرمایه گذاری کلان در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، نمره بالا می گیرد.
از منظر سیاست و حکمرانی و مشی کشورداری، عراق هنوز هم یک کشور درمانده و فسادزده است و دولت، با وجود ثروت کلان نفتی، حتی عرضه تامین برق و خدمات اولیه را ندارد و به جرات می توان گفت؛ بازار بخور بخور و رانت و فساد مالی در عراق، رکوردشکنِ کل منطقه ماست. اما احزاب سیاسی و مطبوعات، روزگار بدی ندارند و نقش آنها در حکمرانی کشور غیر قابل انکار است (ولو اگر احزاب نیز به بخشی از رانت عظیم فساد مالی پیوسته باشند). در ترکیه، تورم و بحران اقتصادی، بخش عظیمی از جمعیت کشور را ماتم زده کرده و اردوغان در مسیر دموکراسی و توسعه سیاسی نیست و رهبر تمامیت خواه و متکبری است که تا همین چند ماه پیش، حرف هیچ ذیروحی را قبول نداشت. اما حتی آن اردوغان تمامیت خواه و متفرعن، ناچار شد واقعیات بازار را بپذیرد و سکان اقتصاد را به شکل تمام و کمال به دست متخصصین بسپارد. ضمن این که با وجود استفاده حزب حاکم از تمام امکانات دولتی در رقابت سیاسی نابرابر، مکانیسم انتخابات در ترکیه، شرایط مطلوب دارد و احزاب سیاسی، کماکان می توانند به شکل جدی فعالیت و رقابت کنند. در پاکستان، نه خبری از رفاه و حکمرانی مطلوب هست و نه چشم انداز روشنی درباره انتخابات سالم و فعالیت آزادانه احزاب. در افغانستان، شاهد وضعیتی هستیم که تحت فرمان سران جنبش اصیل منطقه، زنان و جوانان این کشور، روزگاری دارند تلخ تر از زهر. بگیر و ببندهای ناشیانه، تعاریف تنگ نظرانه، محدودیت های بدوی و عجیب و غریب و حکمرانی به شیوه آزمون و خطا و بدون پرداخت تبعات یا تحمل مجازات خطا و ندانم کاری، پیش می رود.
در کشورهای عربی پولدار و نفت فروش خلیج فارس، همچنان که گفته شد؛ آبادانی و رفاه و نعمت هست اما قطعا نشانه ای جدی در مورد توسعه سیاسی و حرکت در مسیر دموکراسی مشاهده نمی شود و گویی سازش و توافقی نانوشته بین حاکمان و مردمان هست با این مضمون: «نانت را بگیر، خامه و عسل رویش بمال و نوش کن. سپس لقمه ات را با شیرکاکائوی داغ فرو بده و چیزی مگو». در کشورهای بالاسر نقشه ایران نیز، کما بیش شاهد چنین وضعیتی هستیم. البته رفاه و فراوانی نعمت در جمهوری آذربایجان، ترکمنستان، روسیه،قزاقستان،جمهوریآذربایجانوارمنستان، با کویت و قطر و امارات قابل مقایسه نیست. کمی آن سوتر از آن کشورها و در ازبکستان، به مبارکی و میمنت، سعیده خانم صبیه گرانقدر پرزیدنت شوکتمیرضیایف، درست کنار بابایی نشسته و معاون رئیس جمهور شده است. (همتای ایرانی سعیده خانم، تنها به ارشاد حجاج پرداخته و داماد و باردداماد نیز در امر خطیر فتق امور ... بگذریم). البته در همان حوالی، مهربان خانم علی اف نیز قبلا ایثار کرده و پست معاونت ریاست جمهوری را پذیرفته بود.
برای این که بتوانیم به یک تصویر و نمای کلی برسیم که امکان مقایسه معقولی بین ایران و کشورهای همسایه به دست دهد، لازم نیست حتما به یکایک این کشورها سفر کنیم و اعتبارات پژوهشی دولت کریمه علاقمند به علم و تحقیق را بر باد دهیم. کافی ست به برخی مواضع و خبرها بنگریم. کافی ست به این فکر کنیم که میزان رضایت جوانان، وضعیت دانشگاه ها، بهداشت و آموزش عمومی، نسبت درآمد و هزینه، مشی حکمرانی، نظام انتخاباتی، وضعیت مطبوعات و احزاب مخالف، نگرش به محیط زیست و آب و انرژی، اندیشیدن به آینده در ایران و کشورهای همسایه در یک نمای کلی، چه تصویری به دست می دهد. بعد بیاییم به این فکر کنیم که ایران ما، بیشتر شبیه کدامشان است. ممکن است جمع آوری داده های روشن و عددی میدانی برای رسیدن به یک استنتاج نهایی دشوار باشد. اما قطعا نگارنده و یادداشت حاضر، مدعی این نیست که برای تمام این معیارها و پارامترها، عدد و رقم در دست دارد. فقط در مقام یک دانشجوی علاقمند به روابط بین الملل و جامعه شناسی سیاسی، بر اساس فهم نسبی از شرایط منطقه، می توانم بگویم:
ایران از حیث تامین رفاه شهروندان و ارائه خدمات خوب و مطلوب، به گرد پای هیچکدام از کشورهای عربی خلیج فارس نمی رسد و برخلاف این کشورها، درآمد حاصل از فروش نفت را بر اساس یک منطقه حکمرانی غلط بر باد فنا داده است. اما از حیث شاکله های انتخابات و زیرساخت های نهادی و اجتماعی دموکراسی و توسعه سیاسی، هنوز هم وضعیتی بهتر از آنها دارد. در مورد همسایگان شمالی نیز باید گفت، از حیث تامین رفاه و معیشت، ایران تا حدودی از آنها ضعیف تر است و در حوزه دموکراسی و انتخابات نیز، تقریبا شانه به شانه آنها حرکت می کند و نمی توان ادعا کرد از آنها دموکرات تر است.
با وجود فشارهای سنگین ناشی از تحریم، ایران هنوز هم در مقایسه با افغانستان، پاکستان، عراق و ترکیه، خدمات بهتر و ارزانتری در اختیار مردم می گذارد. صد البته چنین چیزی به خاطر ظرافت حکمرانان در دانش حکمرانی نیست و ریشه در سیاست تباه و ویران انرژی دارد. منابع انرژی در ایران، به بهایی کمی ارزان تر از مفت، بدون حساب و کتاب و بدون منطق عرضه می شود و از آنجایی که نظارتی بر سیاست برداشت آب و کشت محصول وجود ندارد و میوه و محصول به خاطر گازوئیلِ ارزانتر از آب، به راحتی به بازارها می رسد، فعلا قیمت محصولات غذایی در ایران و در مقایسه با کشورهای مورد اشاره، بسیار بسیار ارزان تر است.
در حیطه چند و چون تامین رضایت جوانان، جایگاه زنان، توجه به نخبگان و هنرمندان، حرمت نهادن به دانشگاه، فعالیت آزاد رسانه، دسترسی به اینترنت آزاد، تداوم فعالیت نهادهای مدنی و بسیاری از امور دیگری که مرتبط با مسائل فرهنگی و تعالی انسان هستند، ایران نه تنها بازی را به عراق و ترکیه واگذار کرده، بلکه مانند کشورهای عربی نیز عمل نمی کند و قطعا از آنها نیز بازمانده است. لذا در این حوزه ها، متاسفانه و با کمال تاثر، ایران بیش از همه، به افغانستان شباهت دارد. شاید این شباهت، در نگاه اول، افراطی به نظر برسد اما اگر اندکی تامل کنیم و به دیدگاه های طالبان در مورد مبانی آزادی، حقوق، دموکراسی، حریم زیست انسان ها و لحاظ نمودن اصل تکثر و تنوع در حکمرانی بیاندیشیم، شباهت های بسیاری خواهیم یافت. اگر چه طالبان حتی از شناسایی بین المللی برخوردار نیست اما شواهد نشان می دهد که عمر این حکومت، کوتاه نخواهد بود و از دریچه ای به سیاست و حکومت و مردم می نگرد که در آن، جایگاهی برای مفاهیم متعالی انسانی و حقوق بشری وجود ندارد. بدون تردید، ایران از منظر پوسته های نهادی و ساز و کار انتخاباتی، اجرایی و دولتی، با طالبان تفاوت بسیار دارد اما نگرشی سیاسی خاصی که در سالیان اخیر، کشور را در مسیر یکدست شدن پیش برده و از با شیب تند، از دانش و تخصص و حرفه ای گری فاصله گرفته است، انطباق نگرش کلان حکمرانی با نگرش تنگ نظرانه طالبان را نزدیک و نزدیک تر می کند. این در حالی است که ایران، صرف نظر از تمام مشکلات کنونی، ظرفیت آن را دارد که به شکلی حرفه ای و علمی اداره شود. تکرار شعارهای مستعمل، برجسته کردن گام های سطحی و بی معنایی همچون سفر استانی مسئولین، دلخوش شدن به اتحادها و ائتلاف هایی که سود و ظرفیت جدیدی برای کشور ندارد، کنار زدن شایسته ها و بی اعتنایی به دانش و دلسوزی منتقدین و متخصصین، ما را به جایی می برد که از همسایگان جا بمانیم و نه تنها در جهان، بلکه در همین منطقه خودمان، حرفی برای گفتن نداشته باشیم.
دنیای تحلیل سیاسی و شناخت کشورها و حکومت ها، یک سامانه و ساختار کاملا پیدا و هویدا و شناسایی شده نیست که بتوان تمام رویدادهای امروز و فردای آن را پیشبینی و پیشگویی کرد. اما بدون شک، وضعیت فردا و پسین فردای ما، ارتباط مستقیم دارد با تصمیم و رفتار امروز ما. در این رقابت شگرف و شتابان، نه می توان با آزمون و خطا و تکیه صرف به «بچه خودی» راه به جایی برد، نه با رفیق بازی و یکدست سازی. همچنان که در دنیای شخصی و انفرادی انسان ها و در بدیهی ترین مقولات علمی نمی توان با مقدمات غلط به نتایج صحیح دست یافت، در دنیای حکمرانی هم، تکرار خطا یا پافشاری بر خطا و عدم استفاده از آپشن دنده عقب، منجر به خسارات بیشتر می شود.