راهکارهایی برای درک کودکان

به گزارشمحیانیوز،امروز مقوله چندفرزندی به دلایل فراوانی از جمله مشغله زیاد والدین، گرانی یا نداشتن آمادگی لازم برای پرورش فرزندان و... جای خود را به تک فرزندی داده است. تعداد کم فرزندان در خانواده در کنار مزیت‌هایی که به ظاهر دارد؛ دارای معایبی پنهان است که به چشم نمی‌آید. یکی از این معایب، حساسیت زیاد والدین نسبت به کودک و حس مالکیت بیش از اندازه به اوست. زیرا در اکثر موارد پدر و مادر این خانواه‌ها دوست دارند فرزندی ایده‌آل و منحصر به فرد پرورش دهند و از فرزندشان توقع دارند تا آمال و آرزوهای والدین‌شان را محقق سازد. درباره چرایی حس مالکیت در والدین و آسیب‌های ناشی از آن با دکتر «آزاده سهرابی روان شناس و کارشناس بالینی» به گفتگو نشسته‌ایم. در ادامه‌این گفتگو با ما همراه باشید. 

خانم دکتر! چرا والدین نسبت به فرزندشان احساس مالکیت دارند؟ 

در پاسخ به چرایی احساس مالکیت در والدین باید بگویم که حس مالکیت در والدین دارای دلایل گوناگونی است. در اطرافمان زیاد دیده‌ایم پدر و مادرهایی را که حس مالکیت بر فرزندشان دارند و این کاملاً به شخصیت و آسیب‌هایی که خود والدین در جریان زندگی‌شان دیده‌اند برمی‌گردد. در واقع آن‌ها برای جبران مشکلات و کمبودهایی که در زندگی با همسرشان دارند این کار را انجام می‌دهند. زیرا می‌خواهند توجهی را که نتوانسته‌اند از همسرشان دریافت کنند را با  ایجاد حس مالکیت و وابسته کردن کودک، از فرزندشان دریافت کنند.  

عده دیگری از این والدین به عنوان عضوی از بدن یا اموالشان به بچه‌ نگاه می‌کنند. آن‌ها احساس می‌کنند فرزندشان یک پروژه است و آن پروژه را باید به بهترین نحو به سر انجام برسانند. این دسته از والدین فکر می‌کنند باید بهترین امکانات، لباس و تفریح  را برای بچه‌شان فراهم کنند و در عوض کودک هرکاری که آن‌ها می‌خواهند را انجام دهد. در واقع این والدین دوست دارند برای بچه تعیین و تکلیف کنند. 

بعضی دیگر هم دوست دارند در هر صورتی فرزندشان، بچه خانه‌شان باشد و دوست ندارند کوچکترین فاصله‌ای با بچه‌شان داشته باشند. دلشان نمی‌خواهد فرزندشان از آن‌ها مستقل شود. این دسته از والدین حتی اگر فرزندشان ازدواج کند دوست ندارند از خانه‌شان برود و انتظار دارند فرزندشان تا ابد در خانه پدر و مادرش بماند.

علت این طرز فکر چیست؟

علت این است که این پدر و مادرها فکر می‌کنند یک روزی به آن بچه نیاز پیدا می‌کنند. این والدین زمانی که بچه‌شان به دنیا می‌آید نمی‌گویند که این بچه یک فرد مستقل است بلکه فکر می‌کنند او فردی است که پازل خانواده‌شان را کامل می‌کند. زمانی هم که این بچه بزرگ شود و ازدواج کند آن عروس و داماد خانواده هم تبدیل به کامل کننده پازل خانواده می‌شود. 

دربعضی از والدین هم احساس ترس باعث به وجود آمدن حس مالکیت می‌شود. البته به وجود آمدن حس مالکیت ناشی از ترس بیشتر به شخصیت خود والدین بستگی دارد. در اکثر موارد والدین نابالغ دچار این حس می‌شوند. این دسته از والدین به علت شخصیت ناپخته‌ای که دارند نمی‌توانند نیازها، هیجانات و علایق بچه را درک کنند. همچنین نمی‌توانند به شکلی بچه را بزرگ کنند که آن کودک ارتباط خوب و مثمرثمری با دنیای اطرافش داشته باشد. حس مالکیت ناشی از ترس باعث می‌شود والدین نتوانند فضایی را برای مستقل شدن کودک فراهم کنند.

حس مالکیت، آسیب مادام العمر به کودک 

این والدین چه آسیبی به فرزندشان می‌رسانند؟

والدینی که احساس تملک به فرزندشان دارند به صورت مادام‌العمر به کودک‌شان آسیب می‌رسانند و خودشان هم متوجه له کردن فرزندشان زیر بار این حس نیستند. والدین با انتقال این احساس به کودک اعتماد به نفس‌اش را از او می‌گیرند و بچه حس می‌کند که نمی‌تواند از پس خودش برآید. همچنین ممکن است این کودک در بزرگسالی با یک وابستگی بیمارگونه وارد یک رابطه نامناسب شود.

عواقب حس مالکیت برای والدین

خانم دکتر!  آیا حس مالکیت به فرزند، برای والد هم آسیب‌زا است؟

بله. والدینی که حس مالکیت به فرزندشان دارند به شدت ترس از دست دادن دارند و نمی‌توانند بپذیرند بچه‌ای را که به دنیا آورده‌اند یک روزی مستقل شود و از آن‌ها فاصله بگیرد. این دسته از پدر و مادرها ممکن است دچار اضطراب شدید شوند. همچنین ممکن است آن بچه در سن نوجوانی متوجه شود که والدینش با ایجاد وابستگی بیش از اندازه چه بلایی به سرش آوردند و بخواهد با پرخاشگری و خشم با والدین خودش رفتار کند. یا حتی ممکن است آن کودک تصمیم به طرد کردن  والدین خود بگیرد. 

 حس مالکیت بر فرزند تا چه زمانی ادامه دارد؟

این راه ادامه دارد. والدینی که در کودکی فرزندشان به عنوان یک پروژه به او نگاه می‌کنند به شکل ناخواسته‌ای در بزرگ‌سالی او‌ هم به همین شکل با او رفتار می‌کنند. این احساس والدین مختص دوران کودکی فرزندشان نیست اما از دوران کودکی او شروع می‌شود. حتی زمانی که بچه خانواده ازدواج می‌کند، خانواده به او احساس مالکیت دارند. این مسیر نه‌تنها تمام نمی‌شود بلکه تا بزرگسالی یا تا آخر عمر آن کودک با او خواهد بود. همچنین آسیب‌های ناشی از این حس تا بزرگ سالی همراه آن بچه خواهد ماند. 

آیا بچه‌ها این حس مالکیت را می‌پذیرند؟ 

پذیرفتن یا نپذیرفتن این حس بستگی به شخصیت کودک دارد. هیچ انسانی دوست ندارد که کسی مالک او باشد. بچه‌ها اغلب در دوران کودکی تحت آن چیزی که والدین می‌خواهند قرار دارند و عموماً اعتراضی به خواسته مادر نمی‌کنند. متأسفانه این حس مالکیت در زمان خردسالی کودک با اینکه والدین می‌گویند ما بهترین‌ها را برای بچه‌مان می‌خواهیم و دوست داریم او در آینده آدم کاملی باشد مخلوط است و قابل تشخیص نیست. والدین در دوران خردسالی بچه‌شان بیشتر می‌توانند بر رفتارها و خواسته‌های او تسلط داشته باشند و کودک را کنترل کنند اما عموماً این کودکان در سنین بالاتر حتی در سن 30 سالگی متوجه این وابستگی می‌شوند. این بچه در بزرگسالی متوجه می‌شود که به علت بکن و نکن‌ها و تسلط بیش از اندازه خانواده برای او استقلال و قدرت تصمیم گیری برای آینده‌اش را ندارد. من از این والدین چند سؤال دارم. آیا خود والدین دوست دارند شخصی مدام بخواهد آن‌ها را درست کند و آموزش بدهد؟ آیا والدین دوست دارند شخصی آن‌ها را به شکل یک پروژه نگاه کند؟ تا به حال فکر کرده‌اید که فرزندانتان از شما چه می‌خواهند؟

خواسته‌ کودکان از والدین چیست؟

یک کودک از والدینش چه می‌خواهد؟

 بچه‌ها به تعاملات کوچک روزمره نیاز دارند. بچه‌ها بهترین امکانات را از پدر و مادرهایشان نمی‌خواهند. بچه‌ها هم مثل همه آدم‌های دیگر دوست دارند احساس و خواسته‌هایشان درک شود.آن‌ها دوست ندارند مدام در کلاس‌های مختلف وقتشان را بگذرانند صرفاً برای اینکه در آینده آدم کاملی باشند. در بعضی از مواقع والدین برای اینکه بچه‌شان آینده بهتری داشته باشد، فرزندشان را مجبور می‌کنند در سن خیلی کم مثلاً در دوسالگی که بچه نیاز به بازی کردن دارد پای تلوزیون بنشیند و انیمیشن زبان اصلی تماشا کند تا زبان انگلیسی‌اش قوی شود. در این خانواده‌ها از بچه انتظار می‌رود تا رشته تحصیلی که مادر و پدر خانواده دوست دارد ادامه دهد و هرکاری که والدین از بچه می‌خواهند او انجام دهد. این غلط ترین شکل ارتباط و رفتار با کودک است.

چگونه می‌توان کودک را درک کرد؟

خانم دکتر! برای درک کردن کودک چه‌کاری باید انجام داد؟

عموماً کودکان از ابتدای تولد به یک یا چندنفر از اعضای نزدیک خانواده‌اش مانند پدر، مادر، مادر بزرگ و... دلبسته می‌شود. تا دو سه سالگی کودک، فردی که کودک به او دلبسته شده باید به صورت کامل در دسترس کودک باشد. در واقع آن فرد باید خودش را وقف آن بچه کند. چون آن کودک دنیا را توسط آن فرد دل‌بسته درک می‌کند. آن فرد دلبسته با درک کردن کودک دنیا را برای او امن می‌کند. آن فرد دلبسته که عموماً مادر است باید در این محدوده زمانی به بچه اجازه تجربه کردن را بدهد و  تماماً اعتماد بچه را جلب کند. در این راستا کودک از سن چهار سالگی به بعد هرکاری که انجام دهد و اتفاقی را تجربه کند به آن فردی که دلبسته‌اش است می‌گوید. اما این اتفاق زمانی خواهد افتاد که بچه کاملاً احساس امنیت را بتواند از فردی که به آن دلبسته شده بگیرد. همچنین این افراد باید به بچه اجازه بدهند که از آن محیط امن دور شود تا بتواند تجربه کند به عنوان مثال مادری که بچه‌اش به او دلبسته است باید اجازه دهد کودکش به مهدکودک رفته تا بازی با همسالانش را تجربه کند. اما در والدینی که احساس مالکیت نسبت به کودکشان دارند، به علت نیازهای برآورده نشده خود والد (پدر یا مادر) بیش از اندازه به بچه می‌چسبند و برای توجیه این چسبیدن افراطی به بهانه‌ها و علت‌های مختلفی پناه می‌آورند. این والدین با بهانه اینکه نمی‌خواهم بچه‌ام آسیب ببیند برای همین دوست دارم پیش خودم باشد، بیشترین آسیب را به بچه‌شان خواهند زد. 

 چرا احساس مالکیت به فرزند درست نیست؟

احساس مالکیت به کودک اصلاً درست نیست. البته حس مالکیت توجه را به همراه دارد و هیچ بچه‌ای از توجه بدش نمی‌آید. درست است که بچه در سنین کودکی یا حتی تا نوجوانی نیاز به توجه و مراقبت و نیاز به والدین آگاه، هوشیار و در دسترس دارد اما این به معنی حس مالکیت داشتن والدین نسبت به کودک نیست. ما بر چیزی می‌توانیم حس مالکیت داشته باشیم که عضوی از من باشد اما بچه یک فرد مستقل است. هر بچه‌ای که متولد می‌شود یک هویت و شخصیت مستقلی دارد. این نوع از بچه‌ها در دراز مدت متوجه می‌شوند که این یک ایراد است و  در این حین عواقب بدی دامن‌گیر والدین  و رابطه والد فرزندی به خواهد شد. در این شرایط باید سعی شود که بند ناف آن بچه با خانواده‌اش قطع نشود. از یکی جایی به بعد والدین باید کودک را برای داشتن استقلال تشویق کنند. یعنی به بچه بفهمانند که تو برای خودت و یک فرد مستقل هستی، باید هویت و شخصیت خودت را پیدا کنی،. علایق، خواسته‌ها و استعداد خودش را پیدا کند. یعنی به بچه اجازه می‌دهند که خودش باشد. 

راه مقابله حس مالکیت والدین نسبت به فرزند چیست؟

بهترین راه مقابله با این احساس این است که والدین از همان لحظه‌ای که تصمیم به بارداری و فرزندآوری می‌گیرند، متوجه یک سری از واقعیت‌های روان‌شناختی انسان باشند. به مشکلات و گره‌های موجود در زندگی‌شان آگاه باشند. والدین باید به چگونگی داشتن یک دلبستگی ایمن به کودکشان آشنا شوند و عواقب بزرگ کردن یک کودک با دلبستگی ناایمن را بشناسند. تنها راه مقابله با حس مالکیت بر فرزند، آگاهی والدین است. 

منظور از آگاهی والدین چیست؟

حس مالکیت، مشروطیت می‌آورد. رابطه والد و فرزندی یک رابطه عمیق، منحصر به فرد، پیچیده و مادام‌العمر است. شخصیت کودک تا سن ۷ سالگی شکل می‌گیردو متأثر از تربیت، ژن، محیط و خلق وخویی است که با آن متولد شده است. والدین باید به چگونگی رفتار با بچه و عواقب آن آگاه باشند. والدین باید بدانند که هیچ مالکیتی به فرزندشان ندارند و باید به کودکشان عشق بدون قید و شرط داشته باشند. کودک برای موفقیت درآینده و داشتن یک زندگی سالم نیازمند محبت غیر مشروط است.