کشف کدهای رمز در اشعار دخترانه شهری

به گزارش محیانیوز،مجموعه شعر «درخت از میان سایه‌اش می‌گذرد» سروده آنژیلا عطایی چندی پیش توسط نشر مروارید منتشر و راهی بازار نشر شد. شعرهای این كتاب در دو فصل با عناوین «به زبان مادرم حرف می‌زنم» و «مرده‌ها چراغ می‌آورند» تدوین شده‌اند.

آنژیلا عطایی دارای مدرک دكترای ویروس‌شناسی پزشكی، و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشكی ایران است. او علاوه‌بر نوشتن شعر در ترجمه ادبی و داستان نویسی هم فعالیت دارد و پیش از این هم از او مجموعه شعر «من اما لیلی نیستم» و شعر‌های مختلفی در نشریات و جراید منتشر شده است. اشعار کتاب  «درخت از میان سایه‌اش می‌گذرد» در بازه زمانی سال ۹۰ تا ۹۳ سروده شده اند.

این کتاب همان طور که اشاره شد، دو فصل دارد که طبیعتا باید از نظر دیدگاه و زاویه دید شاعر در نگاه کردن به پدیده ها، متفاوت باشند چون در غیر این صورت، جدا کردن شعرهای فصول مذکور، کار عبثی بوده است. باری، فصل اول، «به زبان مادرم حرف می‌زنم» نام دارد و خواننده شعرها، در این فصل سراینده را در مقام تناسخ می یابد؛ یعنی شاعر به طور مرتب با آغاز شعر بعدی، از کالبد زنی درآمد و در جسم زنی دیگر جا گرفته، سوژه ها را چشم خانه او می بیند.

عنوان فصل اول، کافی است تا ذهنمان کمی به این سمت گردش کند که قرار است سطوری را بخوانیم که زنانه اند. اما با خواندن شعرها و به پایان رساندن شعرهای این فصل، نمی توان نگاه زنانه افراطی یا فمینیستی در آن ها یافت. شاعر در شعرهای این فصل از کتاب، تنها یک زن است و دنیا را از دریچه چشم زن های مختلف نگاه کرده است؛ در یک شعر از نگاه دختری ایلاتی و در شعری دیگر از نظرگاه دختری شهری.

نکته دیگر، تعدادی از لغات و عناصر بینامتنی در شعرها هستند که گاها به صورت دوره ای تکرار شده و در حکم کدهایی مشخص هستند که شاعر در شعرش می دهد. به عبارت ساده تر، شاعر با بهره بردن از این عبارات، در شعرش کد یا علامت رمز می دهد. گیاه ریواس یکی از این کدهاست که توجه شاعر را به طور جدی (چه از منظر اسطوره وچه مناظر دیگر) به خود مشغول کرده و پیش از شروع شعرهای فصل اول هم عبارتی درباره اش درج شده است و سپس در چند شعر نیز حضور دارد: «نه ماه ریواس پیکر بودند، پس به مردم پیکری گشتند.» این عبارت، روایت پهلوی افسانه آفرینش مرد و زن نخستین، از گیاه ریواس است. پس می توان وارد بحث اسطوره و افسانه ها هم شد که در حوصله این مطلب نمی گنجد.

پیش از ورود به شعرهای فصل اول، با کدی که شاعر با همین عبارت می دهد هم می توان تا حدودی پس زمینه ذهنی شاعر را برای عوض کردن کالبد زن های مختلف و حضور در درون آن ها، حدس زده و البته با پیشروی در مطالعه شعرها اثبات کرد. زن سراینده شعرهای فصل اول کتاب، با وجود تغییر کالبد و نشستن در جایگاه نگاه زن های مختلف، تقریبا یک روح واحد است. این روح بی قرار در رفت و آمد است و آن طور که از مطالعه شعرها بر می آید، هنوز به آرامش نرسیده است. همین عدم آرام و قرار هم هست که موجب سرایش و زایش شعرهای فصل اول از یک بطن زنانه شده است.

اما شعرهای فصل دوم کتاب با عنوان «مُرده ها چراغ می آورند» تفاوت چندانی با شعرهای فصل اول ندارند مگر در حد زنانگی شان. در شعرهای ابتدایی این فصل، می توان حضور شبح یک مرد را در کنار زن، احساس کرد اما این وضعیت در شعرهای ابتدایی فصل وجود دارد و کم کم، رنگ می بازد. در عالی که با عنوانی که پیش از شروع شعرهای این فصل درج شده، توقع حضور پررنگ تری برای مرد می رود: «چرا هر بار صدایت می کنم/ مرد دیگری توی عکس ها کنارم می ایستد؟ / چیزهایی هست که هیچ وقت نمی توان باور کرد.»

اما درباره عناصر بینامتنی موجود در شعرها، بهتر است به جای تفسیر و تشریح به چند نمونه، مانند «مشی و مشیانه» که رمانی است از محمد محمدعلی، «گالان» که نام قهرمان رمان آتش بدون دود نوشته نادر ابراهیمی است، «رویای نیمه شب تابستان» که نمایشنامه ای است از شکسپیر، «پرومته» که از نام نمایشنامه پرومته در زنجیر نوشته آشیل گرفته شده و یا «میز، میز است» داستانی از پیتر بیکسل اشاره کنیم.

در کل، شعرهای این کتاب، لحظه ای نیستند و حاصل تامل و اندیشدن هستند. نمونه اش هم شعرهایی چون «بلوغ» یا «چهل سالگی» هستند که حاصل اندیشیدن درباره دو مقطع سنی مهم و تقابل زن و دختر بودن در دنیای زنانگی است که از دغدغه های شاعر بوده اند.