تفسیر غزل حافظ / شنیده ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت

به گزارش محیانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۸ آذر غزل شماره ۸۸ می‌پردازیم:

شنیده ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت / فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر / کنایتی است که از روزگارِ هجران گفت

نشانِ یارِ سفر کرده از که پُرسم باز / که هر چه گفت بریدِ صبا پریشان گفت
فغان که آن مَهِ نامهربانِ مِهر گسل / به تَرکِ صحبتِ یارانِ خود چه آسان گفت

من و مقام رضا بعد از این و شُکرِ رقیب / که دل به دردِ تو خو کرد و تَرکِ درمان گفت
غمِ کُهن به مِیِ سالخورده دفع کنید / که تخمِ خوشدلی اینست پیرِ دهقان گفت

گِره به باد مزن گرچه بر مُراد وزد / که این سخن به مَثَل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو / تو را که گفت که این زال ترکِ دستان گفت

مزن ز چون و چرا دَم که بندۀ مُقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشۀ تو آمد باز / من این نگفته ام آنکس که گفت بُهتان گفت

شرح و تفسیر غزل شماره ۸۸ دیوان خواجه حافظ شیرازی

شرح و تفسیر بیت یکم

شنیده ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت / فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت

سخن زیبایی شنیده ام که آن را یعقوب علیه السلام گفته است . بدین مضمون که فراق یار حالی نیست که قابلِ بیان باشد یعنی هجران یار کاری می کند که قابلِ تعبیر نیست . [ پیر کنعان = حضرت یعقوب پیامبر (ع) پدر حضرت یوسف (ع) ]

شرح و تفسیر بیت دوم

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر / کنایتی است که از روزگارِ هجران گفت

واعظ شهر گفت : هول و ترس قیامت ، کنایه ای از روزگارِ هجران است . یعنی عذاب قیامت که می گویند همان عذابِ فراق یار است . [ هول = ترس ]

شرح و تفسیر بیت سوم

نشانِ یارِ سفر کرده از که پُرسم باز / که هر چه گفت بریدِ صبا پریشان گفت

نشان و خبر یارِ سفر کرده را از که بپرسم زیرا پیکِ صبا هر چه گفت ، پریشان گفت یعنی پیکِ صبا پریشان گو است و خبرش قابلِ اعتماد نیست . [ سفر کرده = به سفر رفته / برید = عرب به سفیر گوید و عجم به پیک ]

شرح و تفسیر بیت چهارم

فغان که آن مَهِ نامهربانِ مِهر گسل / به تَرکِ صحبتِ یارانِ خود چه آسان گفت

افسوس که آن یار نامهربان گفته است : من مصاحبت یاران را ترک نمودم ، اما این حرف را خیلی بی پروا گفته است . حاصل این که ، خواجه افسوس می خورد که آن یارِ نامهربان لااقل از گفتۀ خود پشیمان هم نمی شود زیرا خودِ خواجه هم جزء یارانِ متروک محسوب می شود .

شرح و تفسیر بیت پنجم

من و مقام رضا بعد از این و شُکرِ رقیب / که دل به دردِ تو خو کرد و تَرکِ درمان گفت

از این به بعد ، منم و مقامِ رضا ، یعنی هر چه از جانان برسد راضی و صابر هستم و شکایت ننمایم زیرا که دل با دردِ تو خو گرفت و درمان را ترک کرد . [ خو کرد = عادت کرد / ترک درمان گفت = درمان را ترک کرد ]

شرح و تفسیر بیت ششم

غمِ کُهن به مِیِ سالخورده دفع کنید / که تخمِ خوشدلی اینست پیرِ دهقان گفت

غم را باید با شراب کهنه رفع کرد زیرا سبب صفای خاطر و باعثِ خوش دلی همین شزاب کهنه است . دهقانِ پیر هم همین را گفت و دفع غم را به شرابِ کهنه حواله کرد . [ غم کهن = غم دیرینه / سالخورده = در لغت به معنی کهنسال است ولی در این بیت به معنی شراب کهنه آمده / تخم = کنایه از سبب / دهقان = زارع ]

شرح و تفسیر بیت هفتم

گِره به باد مزن گرچه بر مُراد وزد / که این سخن به مَثَل باد با سلیمان گفت

به باد اعتماد نکن اگر چه بر وفقِ مرادت بوزد . این سخنی است که باد به طریق مَثَل به حضرت سلیمان (ع) گفت در حالی که خودش تحتِ فرمان سلیمان بود و با این وصف به او وفا نکرد . [ به مثل = به طریق مثل ]

منظور بیت : نباید به دنیا اعتماد کرد هر قدر هم بر وفقِ مراد بچرخد زیرا دنیا در حکمِ بادِ زودگذر است . خلاصه همانطور که از دیگران به تو رسیده است همانطور هم از تو به دیگران می رسد . پس زینهار که به مال و منصب اعتماد نمایی و مغرو باشی.

شرح و تفسیر بیت هشتم

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو / تو را که گفت که این زال ترکِ دستان گفت

به این مهلتی که فلک به تو داده است از راه در مرو یعنی خود را گم نکن . چه کسی به تو گفته است که این عجوزۀ حیله باز ، ترکِ حیله کرده است و دیگر مکر و حیله نخواهد کرد . خلاصه این یکی دو روزی که فلک بر مرادت می چرخد مغرور مباش ، حتماََ قصدی در بارۀ تو دارد وگرنه این سازگاری او از محبت نیست . [ زال = پیر و عجوزه / دستان = در این بیت به معنی مکر و حیله است]

شرح و تفسیر بیت نهم

مزن ز چون و چرا دَم که بندۀ مُقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت

هر دستوری که به تو داده می شود در اجرای آن تعلل و بهانه مکن و بیدرنگ بپذیر زیرا بندۀ سعادتمند با جان و دل قبول می کند هر سخنی که جانان گوید یعنی اوامر و نواهی که از جانان صادر شود با آن مخالفت نکند. [ مُقبل = صاحب اقبال ، سعادتمند]

شرح و تفسیر بیت دهم

که گفت حافظ از اندیشۀ تو آمد باز / من این نگفته ام آنکس که گفت بُهتان گفت

چه کسی گفت که حافظ از عشق و محبتِ تو منصرف شده و اعراض نموده است. من این را نگفته ام و هر که این حرف را می زند بهتان کرده و به من افترا زده است . یعنی این سخنِ دشمن است، هیچ ممکن است که من عشق تو را ترک گویم . [ اندیشه = فکر / آمد باز = عبارت از عدول و ترک و فراغت است]