به گزارش محیانیوز،روز تولد حضرت زینب (س) است. روزی که به نام و گرامیداشت پرستار در تقویم رسمی کشورمان نام گرفته و چه کسی است که نداند نام این فرشتههای زمینی با مهربانی گره خورده است. گروهی که در جنگ و صلح، دشواری و راحتی و هر موقعیت دیگری پای آنها که دردی دارند میایستند و التیام میبخشند زخمها و دردها را. پرستارانی که در هیچ شرایطی شهر را ترک نمیکنند؛ چه بلایی طبیعی باشد و چه بلایی ساخته دست انسان و چه بلایی از سوی همسایهای که به خاکت میتازد و جوانانت را پرپر میکند. در همه این بحرانها پرستار و پزشک نه تنها شهر را ترک نمیکنند که پا میگذارد در دل جنگ؛ خط مقدم، بیمارستان صحرایی پشت جبهه و هرجایی که تیرِ غیب به تنی خورده که به حکم انسان بودن محترم است. حتی اگر دشمن تو باشد. حتی اگر کسی باشد که تیرش را روانه جان هموطنانت کرده اما انسان است و همین برای پرستار و پزشک کافی است که زخمش را بشوید، ببندد، باز کند، تمیز کند...
چقدر از داستان درمانگران جنگ میدانید و خواندهاید؟ اگر دوست دارید از آنها بیشتر بخوانید و بروید در عالمی که عدهای زیر بار فشار روانی و موج انفجار دست از بستن زخمها و مرهم گذاشتن برنداشتهاند، سری به کتابهای سوره مهر بزنید.
دختران آبادانی و گروه O. P. D
«دختران اُ.پی.دی» خاطرات مینا کمایی، زنی آبادانی است که وقتی جنگ شروع میشود با وجود همه ناامنیها زیر آتش توپ و خمپاره میماند و به همراه گروهی از دوستانش امدادگر میشوند؛ گروهی معروف به دختران O. P. D که فعال بسیجی هستند و برای امدادگری و واکسیناسیون به روستاهایاطراف آبادان میروند. مینا کمایی خاطراتش را از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ بازگو میکند و خواننده را به روزهای آغاز تجاوز رژیم بعث عراق به ایران اسلامی میبرد. دوران کودکی، تحصیل در مدرسه، پیروزی انقلاباسلامی، فعالیت طرفداران گروه خلق عرب برای تصاحب خرمشهر، عضویت در جبهه حزباللّه در مدرسه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و رویارویی با گروههای مجاهدین خلق (منافقین)، خلق عرب و کمونیستها، شرکت در کلاسهای مختلف عقیدتی و سخنرانیهای مذهبی، به شهادت رسیدن خواهر نوجوان راوی توسط منافقین در اصفهان، دیدار با امام خمینی (ره)، پذیرایی از خانواده شهدا در هتل بهبهان، انفجار انبار دارویی بیمارستان نفت توسط عراقیها و وضعیت شهر خرمشهر پس از آزادی، بخشهایی از این خاطرات است.
سرگردانی در روزهای خون و خاطره
«کفشهای سرگردان» نوشته سهیلا فرجامفر است، خاطرات خود نوشته پرستاری آبادانی از سال اول جنگ در شهرهای آبادان، خرمشهر، بهبهان، تهران و دزفول. او و همسرش هر دو در بیمارستان نیروی هوایی ارتش در دزفول مشغول به کار بودند که عراق به ایران حمله میکند. راوی در زمان حمله با دو فرزندش در خرمشهر بودند و مجبور میشوند همراه خانواده پدر به بهبهان بروند. او سختیها و مشقتهای زیادی را تحمل میکند و بعد برای ادامه خدمت به بیمارستان ارتش به دزفول باز میگردد. بیشتر خاطرات راوی در بمبارانهای دزفول است و روزهایی که به مجروحان شهر و رزمندگان میرسد. سهیلا فرجامفر در کتاب کفشهای سرگردان با قلم روان و توصیفات دقیق خود سعی دارد ضمن بیان خاطرات خود به عنوان یک پرستار آبادانی، مظلومیت و دلاوریهای بیبدیل رزمندگان جوان را در دوران جنگ تحمیلی به تصویر بکشد.
امدادگر جنگی که اسیر آل سعود شد
«راهی برای رفتن» نوشته مریم عرفانیان قصه پرستاری است با نام بتول خورشاهی که با طاغوت مبارزه میکند و بعد از شهادت برادرش راهی جبهههای نبرد میشود. به عنوان یک امدادگر معتقد است نباید راه برادرش را زمین بگذارد و برای همین به عملیات خیبر در جزیره مجنون میرود. بعد از عملیات، در سال ۱۳۶۶ نیز به حج مشرف میشود و در برائت از مشرکین توسط آل سعود اسیر میشود اما به صورت معجزهآسایی فرار میکند. اسارت و سپس فرار او از خواندنیترین بخشهای این کتاب است. اختصاص سه فصل مرتبط با دفاع مقدس و سه فصل مرتبط با اسارت و آزادی از بخشهای کتاب است که آن را خواندنیتر میکند. خاطراتی که برای جذابیت بیشتر در قالب رمان به نگار درآمده است.
دنیای ظریف زنانه در روزهای زمخت جنگ
«از چندهلا تا جنگ» خاطرات شمسی سبحانی است به قلم گلستان جعفریان. کتاب خاطراتی از ایثارگری زنانی که از کشور خود دفاع کردند. روایتهای این امدادگر از دوران کودکی تا دوران آموزش امدادگری در بیمارستان و حضور در مناطق جنگی. راوی در جوانی، به جریان مبارزان انقلاب میپیوندد و پس از پیروزی انقلاب و آموزش دورههای امداد و نظامی و تبلیغاتی، وارد سپاه میشود. او در روزهای پرحادثه به کردستان اعزام میشود و در بیمارستانهای سنندج و کرمانشاه و گروههای امداد مناطق پر خطر انجام وظیفه میکند. با آغاز جنگ تحمیلی هم به بیمارستانهای اهواز و اندیمشک میرود و تا اواخر سال۱۳۶۴ در مناطق جنگی جنوب نیروی داوطلب امدادرسان میماند. خاطرات شمسی سبحانی از حضور درکردستان، مناطق جنگی جنوب، عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس، خیبر، والفجر مقدماتی و والفجر با تصویرسازی فضاهای زنانه خواندنیتر شده است. علاوه بر این، مجموعه این خاطرات، روان و ساده است و نویسنده از زیادهگویی پرهیز کرده. «از چندهلا تا جنگ» بازگویی جریان دوستیها و رفاقتها و ارتباط بین پرستاران و ارتباط با رزمندگان است و غمها، شادیها، تحولات و ازدواج آنها در جبهههای جنگ تحمیلی.
تیمار غریبان در روزهای غریب
کتاب «تیمار غریبان» خاطرات سکینه محمدی، یکی از سوپروایزرهای بیمارستان نفت آبادان است به قلم پروین کاشانیزاده. راوی در روزهای حصر آبادان به مرور خاطرات و اتفاقات تلخ روزهای جنگ در این شهر میپردازد و جزئیات چون رسیدگی به مجروحان جنگی توسط پرستاران و درمانگران. این کتاب خشونتهای جبهه و جنگ را از زبان زنی مقتدر بازگو میکند که میتواند برای خواننده بسیار جالب توجه باشد؛ بهویژه اینکه در این کتاب به بافت فرهنگی و اجتماعی مردم آبادان در زمان جنگ نیز به صورت مفصل پرداخته شده است.
رزم در بیمارستان
کتاب «آب پرتقال در کربلای ۵» خاطرات کرونایی مدافعان سلامت در روزهای سخت همهگیری بیماریای ناشناخته است. کسانی که با وجود فشار سنگین کاری و از دست دادن همکاران خود، فداکارانه در محل کار حاضر میشدند و مسئولانه به ارائه خدمات میپرداختند. مدافعان سلامتی که برخی از آنان غریبانه شهید و تشییع شدند و برخی دیگر علاوه بر غم از دست دادن دوستان و همکاران خود، دوری از خانواده را نیز تاب میآوردند و میدان رزم را در بیمارستان خالی نکردند. روزهای پر التهاب و پیشبینی ناپذیری که خاطراتش باید بماند و جانفشانیها فراموش نشود. در این خاطرات صحنههایی تصویر شده و از عواطفی گفته شده است که خواندشان از زبان مدافع سلامت، لطفی دیگر دارد. بهویژه حالا که از تب و تاب و ترس از بیماری کاسته شده و اگر در آرامش هستیم ماحصل همین تلاشها و از جان گذشتگیهاست. ۱۳۵ خرده روایت از روزهای جهادگری درمانگران را در این کتاب بخوانید.
از روستاهای محروم تا امدادگری در گروه چمران
«خاطرات ایران» مجموعه خاطرات ایران ترابی، تکنسین بیهوشی است به قلم شیوا سجادی. راوی جزو اولین گروه پزشکی است به منطقه جنگی اعزام میشود مربوط به سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ است. او در همان روزهای اول داوطلب رفتن به مناطق جنگی میشود. ایران ترابی از حوادثی که به چشم خود دیده، ماجراهایی که در آنها قدم گذاشته و چگونگی دفاع از کیان دین و سرزمین گفته است. این پزشک در دوران پهلوی هم برای خدمت به کشور در همدان در آموزشگاه شبانه روزی، آموزش مامایی میبیند و برای خدمت به مناطق محروم میرود. روستاهایی که هیچ امکاناتی نداشتند و خانمهای باردار تحت مراقبت و کمکهای راوی بودند. سپس به تهران میآید و در بیمارستانی مشغول به کار میشود و با گذراندن دورههایی، تکنسین بیهوشی میشود. با شروع جنگ تحمیلی ابتدا به غرب و شهر پاوه میرود و آنجا با دکتر چمران آشنا میشود و نقش مهمی در مداوای مجروحین دارد. سپس به مناطق جنوب اعزام میشود که عمه خاطرات از خدمت در گروه امداد و درمان و بخش جراحی در جنوب است.
دختر خندان جبهههای جنگ
«یکشنبه آخر» خاطرات معصومه رازمهری است؛ دختر خرمشهری که با شروع جنگ به جبهه میرود و تا پایان جنگ، بهترین لحظات زندگیاش را صرف کمک به رزمندگان میکند. یکشنبه آخر لحنی ساده و صمیمی دارد و عظمت جنگ را به تصویر میکشد. ماجرای کتاب کاملا مستند بوده و نویسنده آن را با حوادث اجتماعی پیوند زده است؛ راوی در سالهای جنگ دفترچه یادداشت کوچکی داشته که به گفته خود گاه و بیگاه چیزهایی در آن مینوشته است. نگاه طنزآمیز او هم از دیگر نقاط قوت کتاب است. رامهرمزی در سختترین شرایط هم لبخند را فراموش نکرده و امیدوار بوده است.