دیوانه‌ها هم صاحب موزه خواهندشد

به گزارش محیانیوز،هنرمندان در این راستا، از شانس‌های بالاتری برخوردارند و البته در میان خیل هنرمندان، آن‌هایی ماندگارترند که در عین جنون، اقبال مردمی پیدا می‌کنند.

یکی از هنرمندانی که با رفتارها و آثار خاص و البته با مقاومتش در برابر ساختار حاکمیتی کمونیستی، از یک جامعه‌ی نه‌چندان بزرگ به یک هنرمند سرشناس جهانی تبدیل شد، «سرگئی پاراجانف» بود که در زمان حیات خود، هم به یک عنصر نامطلوب برای یک نظام دیکتاتوری بدل شد، هم خیلی‌ها را به این تفکر واداشت که جور دیگر هم می‌توان زیست و به دنیا نگریست.

هم‌اکنون در شهر ایروان (یروان) پایتخت جمهوری ارمنستان خانه - موزه‌ای در محله‌ای قدیمی بر فراز تپه‌ای مشرف به استادیوم ورزشی این شهر قرار دارد که خود نفس ایجاد آن نیز بخشی از زندگی عجیب و متلاطم یک هنرمند عاصی را نمایندگی می‌کند.

این خانه که حالا به موزه‌ای متفاوت برای تبلیغ هویت ارمنی در چشم و ذهن سفرکنندگان به ایروان تبدیل شده است، هرچند نامش خانه - موزه‌ی پاراجانف است اما او حتا یک شب هم زیر سقف‌های این خانه نزیسته است؛ چون زلزله و سرطان این امکان را به او و دوستدارانش نداد.

درواقع وقتی حین فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دولتمردان جمهوری ارمنستان تصمیم گرفتند که از هنرمند شهیر خود دلجویی کنند و برای او در موطن نژادی‌اش خانه‌ای بسازند، زلزله در روند احداث آن وقفه‌ای دو ساله ایجاد کرد.

تجسمی

درنهایت هم وقتی خانه برای زیستن آماده شد، پاراجانف روی تخت بیمارستان با بیماری سخت و جانفرسای سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد و درنهایت هم نشد که از بیمارستان به خانه برود. در کل می‌توان گفت که مفهوم «مرگ» در تمام طول زندگی پاراجانف نیز نقش تعیین‌کننده‌ای داشت.

این‌گونه شد که پس از دفن پیکر پاراجانف، خانه‌ی او با اشیایی آراسته شد که او در دوران مختلف جنون هنری و زندگی پرتنش خویش، به خلق آن‌ها پرداخته بود.

او از پدر و مادر هنرپیشه‌ی ارمنی در گرجستان، با نام ارمنی «سرکیس پاراجانیان» متولد شده بود. در جوانی ازدواجی ناکام و فراقبیله‌ای داشت که به قتل تعصبی همسر جوانش انجامید. او هرچند سال‌ها بعد با زنی دیگر ازدواج کرد که برای او یک پسر به دنیا آورد اما آتش عشق نخست، زندگی را برای شریک جدید زندگی او چنان دشوار ساخت؛ تا ترکش کند. پسرش هم هیچ‌وقت ازدواج نکرد تا نسل پاراجانف تداوم نیابد.

این هنرمند چندبُعدی، بیشتر در حوزه‌ی سینما به شهرت رسید و بی‌شک، با فیلم خاص و ساختارشکن «رنگ انار» که آن را یک فیلم عرفانی روان‌شناسی می‌دانند.

«انار» سمبل کشور ارمنستان است و در فرهنگ ارمنی، از عمق و اعتبار ویژه‌ای برخوردار است اما این سینماگر که همواره آثارش در حکومت خاص اتحاد جماهیر شوروی، تحت سانسور و توقیف بود و از طرفی همواره با فقر ناشی از خصومت دولتی رنج می‌برد، از پا ننشست و با کولاژهای خود، علاوه بر خلق دنیای هنری جدید، دمار از روزگار حاکمیت کمونیستی درآورد.

«پاراجانف» در واقع انسانی مهارناشدنی بود که اولا در شرایط فقر، هدیه‌هایی را که باید به دوستان و اقوام اهدا می‌کرد، با استفاده از هنر بازیافتی یا هنر جدید یا حتا صنایع دستی با استفاده از اشیاء و لوازم ساده‌ی زندگی روزمره خلق می‌کرد، دیگر این‌که در این خلق اثرها، ساختار حاکم بر جامعه را باز به چالش‌های عمیقی می‌کشید که گاه طنزهای تلخ آن‌ها، از هر سلاحی گزنده‌تر بود.

او با مفهوم آزادی و مرگ در سیستم کمونیستی هم بازی می‌کرد و رساترین فریادها را در قالب حرکت‌هایی به‌ظاهر کُمیک خلق می‌کرد. یک‌بار مراسم تشییع و تدفینی برای خود در شهر ترتیب داد؛ درحالی‌که با پای خویش، کنار ماشین حامل جنازه‌ی ساختگی‌اش حرکت می‌کرد. یک‌بار هم در زمانی که گروهی از خبرنگاران قرار بود برای انجام مصاحبه به اقامت‌گاهش بروند، با صحنه‌ای مواجه شدند که او درون تابوتی خوابیده و به پرسش‌های آن‌ها تا پایان، باجدیت پاسخ می‌گفت.

وقتی در نهایت علت این عمل او را جویا شدند به خبرنگاران گفته بود: در اتحاد جماهیر شوروی، تنها فقط وقتی حرف راست می‌توانی بزنی، که مرده باشی!

به هر حال، سرگئی پاراجانف، با زندگی متلاطم خود و با هنر اعتراضی خلاقانه‌اش نشان داد که انسان‌های آزاد، متفاوتند و فریاد هنر پیش‌رو، مهارناشدنی است.

حالا خانه - موزه‌ی پاراجانف در ایروان هم مظهری شده است برای انتقال همین حس به بازدیدکنندگان از کشور استقلال‌یافته و البته با تاریخ و فرهنگ کهن ارمنستان. این موزه که توسط یکی از دوستان سال‌های پایانی و عکاس پرتره‌های و عکس‌های پاراجانف اداره می‌شود، به بازدیدکنندگان سرشناس خود در عالم سینما هم می‌نازد که عباس کیارستمی و سینماگر دیگر ایرانی، جزو آن‌ها هستند.

این خانه - موزه گویای آن است که دیوانه‌ها هم می‌توانند صاحب موزه شوند!