به گزارش محیانیوز،در قسمتهای اول و دوم سریال ما با دنبال کردن ماجرای یک زن و شوهر، با این دنیای عجیب زیرزمینی آشنا میشویم. ظاهرا تمدن بشری در زمانی بسیار دور کاملا از بین رفته است و تنها چند هزار نفر بر روی کرۀ زمین باقی ماندهاند؛ این چندهزار نفر در یک ساختمان عظیم زیرزمینی به اسم سیلو زندگی میکنند؛ ساختمانی با طبقات بسیار زیاد که همۀ مایحتاج زندگی را در خودش تولید میکند.
مردم سیلو تنها از طریق دوربینی که روی سطح زمین قرار گرفته میتوانند منظرۀ بیرون را تماشا کنند؛ منظرهای که کاملا مسموم و مرده و آخرالزمانی به نظر میرسد. حاکمان سیلو ادعا میکنند که ۱۴۰ سال قبل شورشی اتفاق افتاده که در طی آن، عدهای شورشی میخواستهاند درهای سیلو را باز کنند؛ اتفاقی که اگر میافتاد نسل بشر نابود میشد.
ادعای حاکمان این است که شورش شکست خورده، اما شورشیها موفق شدهاند تمام کتابها و هر چیزی را که خاطره و یادگاری از گذشته در خودش داشته بسوزانند و از بین ببرند؛ بنابراین سیلو هیچ تاریخی ندارد و هیچکس نمیداند که قبل از شورش چه اتفاقی افتاده یا حتی خود سیلو چگونه ساخته شده است.
کلانتر بِکِر و همسرش قصد دارند بچهدار شوند، اما برای این کار نیاز به اجازۀ مقامات حاکم دارند. در جریان همین تلاش برای کسب اجازۀ بچهدار شدن است که همسر کلانتر به بعضی چیزها شک میکند. او به طور اتفاقی با یک فایل کامپیوتری مواجه میشود که ظاهرا مربوط به قبل از شورش است. فایلی که نشان میدهد ظاهرا وضع دنیای بیرون آنطوری که حاکمان سیلو ادعا میکنند نیست. همسر کلانتر تصمیم میگیرد از سیلو بیرون برود و این آغاز یک مجموعه از اتفاقات معماگونه و رازآلود است.
یکی از ویژگیهای فوقالعادۀ این سریال فضاسازی خیرهکننده و گیرای آن است. ساختمان سیلو با ساختار پر پیچ و خم و عمیق خودش احساسی همزمان از خفقان و عظمت را به بیننده منتقل میکند. میشود گفت سازندگان این سریال نه فقط سریالسازان درخشانی هستند بلکه معماران درجهیکی هم هستند، زیرا طراحی ساختمان سیلو را بینهایت تاثیر گذار و چشمگیر از کار درآوردهاند.
اما مهمتر از این فضا، داستان بسیار جذاب و پرکششی است که در درون آن جریان دارد. «سیلو» رازها و معماهای خودش را در یک ریتم مناسب به مخاطب ارائه میکند و او را به طور دائمی در اشتیاق و عطشی فزاینده برای تماشای ادامۀ ماجرا نگه میدارد.
در همین دو قسمت ابتدایی چندین شخصیت به ما معرفی میشوند که سرنوشت تکتکشان برای ما اهمیت پیدا میکند. فلاشبکهای متناوب سریال ما را به تدریج با گذشتۀ شخصیتها و مسیرهایی که آنها را به هم پیوند میدهد آشنا میکنند. اما سریال با پاسخ دادن به هر سوالی که در ذهن داریم، چندین سوال تازه برای ما ایجاد میکند. «سیلو» ابهام لذتبخشی در خودش دارد که باعث میشود در همین دو قسمت چندین حدس متفاوت دربارۀ حقیقت ماجرا به ذهن ما برسد.
علاوه بر اینها «سیلو» سریالی است که با نمادپردازیهایش میتواند نوعی نقد اجتماعی یا سیاسی هم به حساب بیاید؛ مسئلۀ تضادهای طبقاتی، شکل حکومتهای خودکامه، شکل روایت تاریخ توسط نهادهای حاکم و مواردی از قبیل را میتوان در لایههای معنایی این سریال جستجو کرد. اما باز هم باید تاکید کرد که قبل از همۀ اینها «سیلو» یک داستان ظریف و جذاب است که تماشای هر قسمتش حساب گذشت زمان را از دست شما بیرون میبرد.