به گزارش محیانیوز،از طرفی کمترین مزیت آن این است که سرگرم کننده است. در ادامه معماهای جالبی را آوردهایم که پاسخ آنها را میتوانید در انتهای مطلب بیابید.
روزی پیرمردی به همراه سه دخترش در یک روستا زندگی میکرد. یک روز پیرمرد سخت مریض شد و مرگ به سراغش آمد. دختر بزرگتر از مرگ خواست تا اجازه دهد پدرش دو سال زنده بماند و مرگ قبول کرد. دو سال بعد مرگ برگشت. این بار دختر دوم از او درخواست کرد و مرگ موافقت کرد که یک سال دیگر به پیرمرد ببخشد.
یک سال بعد مرگ برگشت و کوچکترین دختر با شمعی آمد و از مرگ خواست که اجازه بدهد پدرش تا زمانی که شمع در دستانش کامل بسوزد زنده بماند. مرگ موافقت کرد. اما همانطور که کوچکترین دختر برنامهریزی کرده بود مرگ هرگز برنگشت.
سوال: دختر کوچک چه برنامهای ریخته بود؟
پل روی یک نردبان ۱۸ متری ایستاده بود که از نردبان لیز خورد و به زمین افتاد. اما آسیب جدی ندید.
سوال: چطور ممکن است؟
دو سطل آب داریم. دمای آب داخل سطل اول ۲۵ درجه سانتیگراد است و دمای آب داخل سطل دوم ۲۵ درجه فارنهایت. یک سکه را از ارتفاع یکسان داخل هر دو سطل میاندازیم و هر دو همزمان به آب برخورد میکنند.
سوال: کدام سکه اول به کف سطل میرسد؟
در یک مزرعه قطعه زمینی با علف جادویی وجود دارد که مقدار آن هر روز دو برابر میشود. اگر روز اول یک تکه علف باشد، در روز دوم دو تکه خواهد شد و … . ۱۰ روز طول میکشد تا این علف کل زمین را بپوشاند.
سوال: چقدر طول میکشد تا نیمی از زمین را پوشش دهد؟
۱۰ نفر در یک اتاق حضور دارند و همه میتوانند کل اتاق و بقیه نفرات را ببینید. شما باید یک سیب را جایی قرار دهید که همه به جز یک نفر بتوانند آن را ببینند.
سوال: سیب را کجای اتاق قرار میدهید؟
دو ماشین وجود دارد. ماشین آبی با سرعت ۶۰ مایل در ساعت در حال حرکت است و ماشین قرمز با سرعت ۴۰ مایل در ساعت. هر دو همزمان شروع به حرکت کردند اما در یک نقطه از کنار هم عبور میکنند.
سوال: چطور ممکن است؟
دو دوست به نامهای آن و مری برای پیاده روی به جنگل رفتند. ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن گرفت. دختران خانه متروکهای را دیدند و تصمیم گرفتند در خانه پناه بگیرند. وقتی باران قطع شد این دو دوست خشک اما بسیار گرسنه بودند. بنابراین برای یافتن میوه هر کدام به سمتی رفتند.
آن یک درخت سیب پیدا کرد اما وقتی یک سیب از آن خورد تبدیل به درخت شد. نیم ساعت بعد مری به آنجا رسید و شنید که صدایی میگوید: «دوستت تبدیل به درخت شد. برای برگرداندنش باید او را پیدا کنی. فقط یک شانس برای حدس زدن داری. اگر اشتباه کنی دوستت برای همیشه یک درخت باقی میماند.»
سوال: مری از کجا میتواند بفهمد دوستش کدام درخت است؟
جواب معمای ۱: کوچکترین دختر بعد از رفتنِ مرگ شمع را فوت کرد و شمع هرگز کامل نسوخت.
جواب معمای ۲: پل در پله پایینی نردبان ایستاده بود.
جواب معمای ۳: سطل اول. در دمای ۲۵ درجه سانتیگراد آب مایع است. در حالی که در دمای ۲۵ درجه فارنهایت به یخ تبدیل میشود.
جواب معمای ۴: مقدار علف هر روز دو برابر میشود درنتیجه در روز نهم نصف مقدار روز دهم خواهد بود. بنابراین نیمی از تکه زمین در روز نهم پوشانده میشود.
جواب معمای ۵: روی سر یکی از نفرات.
جواب معمای ۶: ماشینها در خلاف جهات حرکت میکنند.
جواب معمای ۷: از آنجایی که نیم ساعت پیش باران باریده بود همه درختان جنگل خیس بودند. تنها درختی که خیس نیست آن، دوست مری است.