به گزارش محیانیوز،با دیدن هر مستند حیات وحش، سؤالی واضح به ذهنتان میرسد: نوزادهای انسان تا حدی بیعرضه هستند. برای مثال زرافهها میتوانند پس از ساعت اول تولد روی پای خود بایستند در حالی که در بهترین حالت یک سال طول میکشد تا نوزاد انسان به این توانایی برسد. یا حتی بچه گربه خانگی شما تا سن شش ماهی تقریبا یک گربه بالغ شده است.
به نظر میرسد انسان در مقایسه با دیگر نخستیها هم بیعرضه است. برای مثال نوزادهای شامپانزه و گوریل هنگام تولد ناتوان هستند، اما حداقل میتوانند به دوش مادر خود بچسبند و تا سن هشت ماهگی راه بروند. این در حالی است که نوزاد انسان حتی نمیتواند سر خود را بالا نگه دارد.
اگر مثالهای فوق کافی نیستند، اعداد و ارقام را در نظر بگیرید: مغز نوزاد انسان هنگام تولد کمتر از یک سوم اندازهی بزرگسالی است. دومین مغز کوچک نوزاد در قلمروی نخستیها به شامپانزه تعلق دارد، اما حتی مغز نوزاد شامپانزه به ۳۵ تا ۴۰ درصد از اندازهی مغز والدینش میرسد که دو برابر بزرگتر از مغز نوزاد انسان است.
نوزاد انسان پس از یک سال به سختی میتواند راه برود
برای مدتی طولانی پژوهشگرها تصور میکردند که درماندگی نسبی یا «غیرطبیعی» انسان در دوران نوزادی نتیجهی سازشی تکاملی است. از آنجایی که انسانها مغزهای بزرگتری را تکامل دادند و مجرای رحم به دلیل سازگاریهای بیومکانیکی برای راهرفتن روی دو پا تنگ شد، انتخاب نوزادان با مغز نسبتا کوچکتر در زمان تولد مطلوبیت بیشتری پیدا کرد و نسبت بیشتری از رشد مغز در دوران پس از تولد جبران شد.
اگر محدودیت لگن انسان را نادیده بگیریم، ممکن است بدهبستان تکاملی به شکلی متفاوت اتفاق افتاده باشد. براساس توضیحی دیگر، مقصر بیعرضگی نوزاد انسان، میزان انرژی لازم برای ساختن یک انسان جدید است. به عقیدهی برخی پژوهشگرها، نیاز جنین به انرژی در بخش نهایی بارداری به قدری زیاد است که امکان ادامهی بارداری تا بیش از ۴۰ هفته وجود ندارد.
به نظر میرسد تولد نوزاد با مغز رشدنیافته درواقع از نظر تکاملی مزیتی چنان بزرگ دارد که بر خطرات بیدفاعماندن مادر و نوزاد برای سالها غلبه میکند. به باور پژوهشگران، دیررسبودن انسان با سطح بالایی از انعطافپذیری مغز که به افزایش ظرفیتهای یادگیری، انعطافپذیری رفتاری و افزایش ظرفیت برای انتقال فرهنگی منجر میشود، مرتبط است.
رشد مغز انسان چند برابر گونههای دیگر است
نسبت بالاتری از رشد مغز که در دوران پس از تولد اتفاق میافتد، به مدارهای عصبی امکان میدهد تا بهطور مستقیم تحت تاثیر محیطی که فرد بالغ باید در آن زنده بماند، شکل بگیرند. در نتیجهی این اتفاق، رفتارهای انسان بهطور مستقیم از محیط تاثیر میگیرد و با آن سازگار میشود.
به بیان دیگر، رشد بخش زیادی از مغز خارج از رحم باعث میشود موجودات هوشمندی باشیم. شاید سریع و خشن نباشیم یا نتوانیم به خوبی استتار کنیم، ولی هوش بالایی داریم و برای رسیدن به این مزیت در دوران نوزادی بیعرضه هستیم. با اینحال پژوهشی جدید نشان میدهد نوزاد انسان چندان هم بیمصرف و بیعرضه نیست.
به نظر میرسد انسان در اوایل زندگی نسبت به نخستیهای دیگر بیعرضه است؛ اما رشد ناکافی مغز مسئول این وضعیت نیست، بلکه علت این است که هنوز راه زیادی در پیش داریم.
در واقع انسانها را نمیتوان به عنوان دیررسترین موجود قلمداد کرد. پژوهشگرها به تحلیل رشد مغز ۱۴۰ گونهی پستاندار جفتدار بهویژه نخستیهای کنونی، جوندگان، گوشتخوارها و فسیلهای انسانهای اولیه و دیگر انسانتباران مرتبط پرداختند و دادههایی مثل طول بارداری جنین، اندازهی نسبی مغزهای تازهمتولدشده و ابعاد بدن نسبت به بزرگسال و در نهایت اندازهی کلی مغز نوزادها و بزرگسالان را مقایسه کردند.
براساس یافتهها، با توجه به اندازهی نمونه، طیف تغییرات نسبت مغز هنگام تولد بسیار وسیع است. در واقع آنچه انسان را در دنیای حیوانات و به ویژه نخستیها متمایز میکند، اندازهی کمتر از انتظار مغز هنگام تولد نسبت به دوران بزرگسالی نیست، بلکه این واقعیت است که نمیتوان اندازهی مغز را براساس مقیاس رشد بدن محاسبه کرد.
بنابراین چرا نوزادهای انسان احمق هستند؟ در واقعیت این گونه نیست و چیزهای زیادی برای یاد گرفتن دارند. آنها حتی در مقایسه با دیگر نخستیها زود به دنیا نمیآیند. ممکن است در بدو تولد درمانده باشیم، اما آنقدرها هم خاص نیستیم.
نتایج نشان میدهند سطح بالای دیررس بودن مغز انسان بهجای آنکه به کوچکتر بودن نسبی مغز نوزادان یا کوتاهشدن دورهی بارداری ربط داشته باشد، ارتباط بسیار بالایی با اندازهی بیش از حد انتظار مغز در دوران بزرگسالی دارد. براساس آناتومی و رفتار، انسانها و میمونهای بیدم بزرگ از منظر رشد در سال اول زندگی شباهتهای زیادی به یکدیگر دارند. تفاوت بین گونهها در طول سالهای بعدی بلوغ مشخصتر میشود.