«سیدعلی مرندی» معتقد است در چارچوب جنگ هیبریدی که در آن به سرمیبریم و در سیاستگذاری فضای مجازی و فرهنگی، به گونهای عمل کردهایم که فرصتها به تهدید تبدیل شده و نهادهای رسمی آموزشی و تربیتی، گاهی کارکرد معکوس پیدا کردهاند.
گفتوگو با «سیدعلی مرندی» امنیتپژوه پیشروی شماست:
سیاستهای حوزه فضای مجازی و نقش آن در ناآرامیها
مرندی، یکی دیگر از مسائل مرتبط با ناآرامیها را مربوط به فضای مجازی میداند و میگوید: این امر به معنای سیاستهای نادرست در باب این فضاست. از یک طرف ما در سالهای گذشته بهگونهای فیلترینگ کردیم که اینستاگرام به یگانه شبکه اجتماعی قدرتمند تبدیل شد.
البته واتسآپ نیز در کنار آن بود اما واتسآپ بهدلیل آنکه بیشتر ماهیت گروههای خانوادگی و ارتباط با دوستان و آشنایان داشت از اساس هیچگاه در ایران ماهیت شبکه اجتماعی سیاسی_خبری و فرهنگی پیدا نکرد.
در این میان ما همه را به سمت اینستاگرام سوق دادیم در حالی که نسبت به دیگر شبکههای مجازی شاید بدترین گزینه برای ما و ضد ایرانیترین شبکه مجازی است. اگر پیش از این افراد در چند شبکه مجازی بودند، با فیلترینگی که انجام دادیم بر اینستاگرام متمرکز شدند و این قدرت چانهزنی ما با اینستاگرام برای کم کردن محدودیتهای صفحات طرفدار نظام را پایین آورد.
از طرف دیگر وقتی مردم به دلیل فیلترینگ مجبور میشوند فیلترشکن نصب کنند به سرعت در تبلیغات خود سایتهای اپوزیسیون همچون رادیو فردا باز میشود. این یعنی ما با بخش گستردهای از جامعه که حتی ممکن است سیاسی هم نبوده باشند، کاری کردیم که با چنین سایتهایی آشنا شوند و برای این سایتها مشتری جذب کردیم. همچنین این فیلترشکنها بخشی گستردهای از تبلیغاتی که انجام میدهند، تبلیغات غیراخلاقی است.
پس ما در زمینه فیلترینگ نه فقط نتوانستیم موفق باشیم بلکه اطلاعات خصوصی مردم خود را در اختیار آنها قرار دادهایم. این سیاست ناکارآمد هم در قبال زیست مردم قرار گرفت و هم ابزارهای جدیدی برای ضدانقلاب و مخالفان فراهم کرد.
موضوع دیگری که در در مورد اینستاگرام باید به آن اشاره کرد، رشد سلبریتیها در این فضاست؛ من از اینستاگرام به عنوان کارخانه سلبریتیسازی نام میبرم. سلبریتیها در این فضا آنچنان رشد کردند که مرجعیت خبری و رسانهای یافتند و در غیاب استادان و متخصصان حوزه علوم انسانی در جایگاه تجویز برای مردم قرار گرفتند.
در چنین موقعیتی که غیرمتخصصان در موضعی تخصصی و در مقام راهبری قرار بگیرند، شاهد افول و تنزل امر سیاسی خواهیم بود. در چنین موقعیتی وقتی میخواهیم تفاوت این ناآرامیها با ناآرامیهای گذشته را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که سلبریتیها در این ناآرامیها نقش بسیار گستردهتری داشتهاند.
دولت باید برای فرهنگ بسترسازی کند نه اینکه متولی شود
مرندی درباره ارائه راهکار برای ناآرامیها نیز خاطرنشان میکند: جمهوری اسلامی حکومت دینی است و حکومت دینی با دین حکومتی متفاوت است. اگر حکومت دینی ثمره منویات الهی است، دین حکومتی دقیقا ضد آن است. عرصه فرهنگ، عرصه مردم است و آن چیزی در عرصه فرهنگ میتواند مورد پذیرش قرار گیرد که متولی اصلی آن مردم باشد.
در این زمینه دولت باید بسترسازی انجام دهد اما خودش متولی فرهنگ نباشد. برای نمونه گشت ارشاد یکی از نمونههای حکومتی کردن مساله حجاب است. به این صورت که از سمت مقابل یک پویش ضدحجاب با روکشِ مردمیبودن، تلاش میکند مردم را به سمت خود بکشاند و از سوی دیگر، ما با ساختهای حکومتی که ممکن است گاهی خشن هم شوند، به دنبال حجاب هستیم. به نظرم باید حجاب را به صورت پویش و از طریق مردم دنبال میکردیم و نه به صورت ساختهای حکومتی.
برای حکمرانی فضای مجازی چارهای بیاندیشیم
مرندی با بیان اینکه از اساس حکمرانی فضای مجازی و فضای فرهنگی در اختیار جمهوری اسلامی نیست، میگوید: در مورد شبکههای مجازی که به طور عمده آمریکایی هستند، اگر فردی هیچ فعالیت سیاسی هم نداشته باشد؛ مبتنی بر الگوریتمهای اینستاگرام، پستها و صفحههای سیاسی مخالف به او پیشنهاد میشود. از سوی دیگر در هر کجا که میتوانستیم کنشگری انجام دهیم از طریق اعمال محدودیت (همچون بستن صفحه، تعلیق کاربر، انسداد هشتگ، جلوگیری از رشد صفحه و ...) امکان کنشگری از ما گرفته شد و در چنین الگوی نشری، حتی اگر بهترین عملکرد تولید محتوا هم وجود داشته باشد، در چنین پلتفورمهایی به دلیل الگوریتمهای اعمالی هیچگاه نخواهیم توانست سخن خود را به مخاطب مورد نظر برسانیم و در نهایت در فضایی محصور و با مخاطبی خاص، سخن خود را به اشتراک میگذاریم.
وی میافزاید: البته در چنین موقعیتی، صرف فیلترینگ نمیتواند راهحل این مساله باشد و نیاز به روشهای مکملی وجود دارد. سیاست محدودسازی برای سایتها و اپلیکیشنهای خارجی آنجا توانسته منجر به انتقال حکمرانی فضای مجازی به داخل شود که جایگزین بومی آن وجود داشته است.
برای نمونه ما در «آپارات» به عنوان جایگزین «یوتیوب» موفق بودهایم؛ در مسیریاب «نشان» و «بلد» به عنوان جایگزین «ویز» هم موفق بودهایم؛ حتی در دورهای بیش از ۴۰ میلیون نفر از طریق پوسته تلگرامی، تلگرام طلایی و هاتگرام به تلگرام متصل میشدند که تا حدی به حکمرانی ملی بر فضای مجازی منجر شد.
اکنون در باب پیامرسانها نیز نخستین راهکار این است که علاوه بر سرمایهگذاری فوری روی رسانههای بومی، با برخی از پلتفورمهایی که در کشورهایی هستند و حاضرند الزامات نظام حکمرانی ایران را بپذیرند، مذاکراتی انجام دهیم که مبتنی بر قوانین داخلی ایران فعالیت کنند و به نوعی انحصارزدایی از اینستاگرام صورت گیرد.
همچنین نیاز است برای ساماندهی کسبوکارهایی که در بستر اینستاگرام فعال هستند، چارهای اندیشیده شود. باید بستری فراهم کنیم که کسبوکارهای آسیب دیده در فضای مجازی در سامانهای ثبتنام کنند و از طریق بیمه، مزایای تبلیغاتی، معافیتهای مالیاتی و موارد مشابه، ضررهای وارد شده به کسبوکارهای مجازی تا حدی جبران شود. برای این کار باید کمیتهای در نظر گرفته شود که این کسبوکارها کمترین آسیب ببیند.