«بی شرف»؛ شعار تندروها علیه جهانگیری/ حالا تندروها می گویند چرا معترضان فحش می دهند؟/ تحقیر شدگی اجتماعی چگونه شکل گرفت؟

آخرین مرحله از اجرای این سازوکار در دو انتخابات مجلس 98 و ریاست‌جمهوری 1400 به وقوع پیوست تا مجلس و دولت کاملا یکدست شوند که وضعیت امروز ناشی از همان تحقیرشدگی اجتماعی است. این میزان از خشونتِ افراطی نتیجه آن است که در سال‌های متمادی اعتماد عمومی مخدوش شد

وقتی به تاریخ سیاسی ایران مراجعه می‌کنیم، در می‌یابیم که در بسیاری از مقاطع سیاست همراه با افراطی‌گری بوده است و چندان مهم نیست که این افراطی‌گری از چه سمت و چه نیروهایی بوده، اما مسئله مهمتر آن است که در کمتر بزنگاه‌هایی شاهد «میانه‌روی» و البته رواداری در عرصه سیاسی بوده‌ایم. وقتی هم به شرایط این روزهای کشور نگاه می‌کنیم،به وضوح می‌بینیم که افراط در هر دو سوی مناقشه وجود دارد.حالا پرسش آن است که ریشه استمرار تندروی در سیاستِ ایران چیست و برای رفع آن چه می توان کرد؟ برای بررسی این موضوع«خبرآنلاین» با محمدعلی ابطحی، فعال اصلاح‌طلب و عضو مجمع روحانیون مبارز، ساعتی به گفت‌وگو نشست که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

تلاش تندروها برای یکدست سازی قدرت

*عالم سیاست ایران همواره شاهد رویکردهای افراطی بوده است و کمتر زمانی را دیده‌ایم که اعتدال به معنای واقعی‌اش تعیین‌کننده راهبردهای سیاست بوده باشد و حتی در دوره‌هایی که نیروهایی میانه‌رو زمام امور را به دست گرفته‌اند، دیده‌ایم که بعد از چندی با هجمه‌های تندروها مواجه شده‌اند و در نهایت هم همان تندروها، میانه‌روها را کنار گذشته‌اند و خود مسئولیت را در اختیار گرفته‌اند. مشکل چیست آقای ابطحی؟

جریانی از ابتدای انقلاب با نام‌های مختلف بخشی از قدرت را در دست داشت تا آن که دولت آقای خاتمی روی کار آمد. در دولت اصلاحات، تقابل جریان تندرو با اکثریتِ تحول‌خواه اوج گرفت و این جریان سعی کرد از همه ابزارهای در اختیارش بهره بگیرد تا بسیاری از مرزها را بشکند و کوشید که همه قدرت را برای خود کند؛ می‌دیدیم که با چه ادبیات توهین‌آمیزی با منتقدان برخورد می‌کرد؛ جریانی که روزگاری خودش بانی ادبیات توهین بود حالا می‌گوید چرا معترضان در شعارهایشان توهین می‌کنند. همین چندسال پیش به یاد داریم که وقتی آقای جهانگیری به مراسم تشییع سردار سلیمانی رفت، همان تندروها علیه‌ آقای جهانگیری شعار می‌دادند «بی‌شرف»؛ یعنی حتی تحمل حضور یک نیروی معتدل در مراسم شخصیتی ملی را نداشتند. آن ها در تمام این سال‌ها سعی کردند که حاکمیت را یک‌دست کنند زیرا تصورشان این بود اگر تمام ارکان حاکمیت یک‌دست شود تمام بحران‌ها حل می‌شود و برای تحقق این خواسته هر کاری که از دستشان بر می‌آمد کردند اما نتیجه آن‌طور که انتظار داشتند نشد و می‌بینیم که یک‌دست‌شدن حاکمیت اتفاقا باعث بروز مشکلات و بلکه بحران‌های مهمی شد.

حاکمیت سیاسی به اصلاحات تن بدهد

*اصلاح‌طلبان همواره حلقه وصل میان حاکمیت و مردم بوده‌اند؛ به این معنی که به نوعی سخنان حاکمیت را با مردم مطرح می‌کردند و از آن‌سو مطالبات عمومی را با حاکمیت مطرح می‌کردند تا از این رهگذر یک نقطه میانه‌ای به دست آید تا بدون هزینه حاکمیت و مردم به فهم مشترکی برسند. از مقطعی چنین احساس شد که اصلاح‌طلبان دیگر نمی‌توانند در عرصه سیاست‌ورزی رسمی نقش‌آفرینی کنند. این موضوع چه قدر بر بروز تندروی از هر دو سو تأثیر داشت؟

افراطی‌گری در کشور به مرحله تلخی رسیده است. هم جریان‌های خارجی در مسیر افراط حرکت می‌کنند و واقعیت‌ها را منتقل نمی‌کنند و به نوعی تصور می‌کنند با ادامه افراطی‌گری و افزایش مطالبات، می‌توانند رژیم را تغییر دهند و هم در داخل افراط را به وضوح مشاهده می‌کنیم؛ به نحوی که برخوردها با معترضان هم افراطی است. در میان این دو جریان افراطی راهی برای ادبیات قانونگرا باز نمی‌ماند. اصلاح‌طبان سال‌ها می‌گفتند که باید اصلاح از درون رخ دهد و می‌دیدیم که هم ضدانقلابِ خارج‌نشین علیه این گفتمان و اصلاح‌طلبان سخن می‌گفتند تا اعتماد عمومی به اصلاح‌طلبان از دست برود و هم تندروهای داخلی برای تحکیم جایگاه خودشان علیه اصلاح‌طلبان می‌شوریدند. اصلاحات و اصلاح‌طلبان در تمام این سال‌ها از هر سو مورد هجمه قرار داشتند و وقتی نیروهایی که خواسته اصلی‌شان بازگشت به قانون و بازشدن مسیر اصلاحات از داخل حذف می‌شوند و دیگر حلقه وصلی مطمئن و قانونگرا میان مردم و حاکمیت وجود ندارد، طبیعی است که در چنین شرایطی افراطی‌گری رشد کند و شرایط امروز هم نتیجه چنین وضعیتی است که هر دو طرف در مسیر افراط حرکت می‌کنند. ببنید وقتی در سال 98 شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» سر داده شد، روی اصلی این شعار با اصلاح‌طلبان بود زیرا اصولگرایان که قدرت را در اختیار داشتند و دارند و چیزی را از دست نمی‌دهند؛ پس این شعار بیشتر متوجه اصلاح‌طلبان بود که دیگر صدای اصلاح‌طلبان هم شنیده نمی‌شود. با این حال ما هنوز باور داریم تنها راه سعادت کشور اصلاحات از داخل است و حاکمیت باید صدای اصلاح‌طلبی را بشنوند و باید به اصلاحات تن دهد تا جریان خارج از کشور میدان‌دار نباشد. شاید برخی از معترضان از اصلاحات هم عبور کرده‌ باشند و به فکر تغییرات عمده باشند اما حتما این روش مطمئنی نیست و همچنان یگانه راه مسالمت‌آمیز تحقق خواسته‌های عمومی اصلاحات است.

اوج اعتمادشکنی در دو انتخابات 1398 و 1400 و تحقیر شدگی اجتماعی

*بسته‌شدن مسیرهای سیاست‌ورزی رسمی و قانونی مانند محدودیت‌های گسترده در انتخابات از طریق بررسی صلاحیت‌ها چه میزان بر گسترش نارضایتی‌ها و البته متعاقبش پیدایش شکلی جدید از افراطی‌گری مؤثر بود؟

مجموعه رفتارها از سوی تصمیم‌سازان باعث شد که اعتماد عمومی به سیاست‌ورزی رسمی از بین برود و در رفتارهای حکومت تشکیک ایجاد شود. مهم‌ترین آن ها بی‌اعتنایی به نظر و خواست قانونی مردم بود. وقتی مردم از عرصه تصمیم‌گیری کنار گذاشته می‌شوند، نیروهایی افراطی که اساسا باور به نظر مردم ندارند، قدرت را به دست می‌گیرند. از جمله آن مواردی که باعث اعتمادشکنی شد، رویکرد تصمیم‌سازان در حوزه انتخابات بود. برخی تصور کردند اصلا چه نیازی است که نظر عموم مردم پرسیده شود و چنین پنداشته شد که همین اقلیت خودمان بهتر از اکثریت می‌فهمیم و همین که نامزدهای به عنوان برنده انتخابات معرفی شود، کافی است و همین شد که ردصلاحیت‌ها روزبه‌روز گسترده‌تر شد تا به آن آرمان‌شهر دلخواهشان یعنی یکدست‌شدن حکومت برسند. آخرین مرحله از اجرای این سازوکار در دو انتخابات مجلس 98 و ریاست‌جمهوری 1400 به وقوع پیوست تا مجلس و دولت کاملا یکدست شوند که وضعیت امروز ناشی از همان تحقیرشدگی اجتماعی است. این میزان از خشونتِ افراطی نتیجه آن است که در سال‌های متمادی اعتماد عمومی مخدوش شد.

ابطحی

مسئولان صدای اعتراض را بشنوند

*در مواجهه با اعتراضات اخیر چه می توان کرد تا اعتماد عمومی شکل بگیرد و فضای سیاسی به سمت آرامش برود؟

من فکر می‌کنم مجموعه‌ای از همه این اتفاقات باعث شده است که بخشی از جامعه اعتراضات مهمی داشته باشند و برای بازگوکردن اعتراضات شان به خیابان‌ها بیایند. حتما صدای معترضان باید شنیده شود زیرا اگر چنین شود، اعتمادی شکل نمی‌گیرد. طبیعی است در میان هر اعتراض یک عده‌ هم می‌آیند تا اغتشاش کنند و همه می‌دانیم که اعتراض باید مسالمت‌آمیز باشد. امروز می‌بینیم که در هر دو طرف ماجرا برخی سعی می‌کنند فضا را متشنج کنند. متأسفانه برخی نیروها می‌خواهند از احساسات عمومی سوءاستفاده کنند و اعتراضات را به سمت خشونت ببرند. اما فرای همه این ها به هر حال اعتراض -به معنای دقیق خودش و نه اغتشاش- در میان مردم وجود دارد و مسئولان هرچه سریع‌تر باید صدای اعتراض‌ها را بشنوند و در صدد تحقق مطالبات عمومی برآیند.

هرگاه به اصلاحات تن بدهند حمایت می کنیم

*آیا اراده‌ای از سوی مسئولان برای اصلاح روش‌ها، رویکردها و البته چگونگی مواجهه با معترضان دیده می‌شد؟

من فعلا نشانه‌ای از وجود چنین اراده‌ای در میان مسئولان و استراتژی‌هایشان نمی‌بینم و متأسفانه وقتی لازم است که اصلاحات را درک کنند و به آن اعتنا کنند، درک نمی‌کنند و با اصلاحات مقابله می‌کنند و حالا که شرایط بسیار سخت است از گوشه و کنار به گوش می‌رسد که باید در روش‌ها اصلاحاتی صورت بگیرد اما مشخص نمی‌کنند در چه چیزی و در چه سطحی می‌خواهند اصلاحات را در دستور کار قرار دهند؟ اما به هر حال ما اصلاح‌طلبیم و اگر مسئولان هر زمانی بخواهند به اصلاحات تن دهند، حمایت می‌کنیم.

اینترنت از خیابان و دانشگاه برای این نسل مهمتر است

*یکی از موضوعاتی که این روزها مردم را ناراضی‌تر کرده، محدودیت‌های اِعمال‌شده بر اینترنت است. شما یکی از شخصیت‌های سیاسی فعال در عرصه فضای مجازی هستید و با مردم در این فضا ارتباط زیادی دارید. آیا در شرایط فعلی محدودیت اینترنت یک ضرورت امنیتی است یا ممکن است به یک تهدید امنیتی تبدیل شود؟

نسل امروز، نسل اینترنت است و فضای اینترنت برایش حتی از خیابان، دانشگاه و مدرسه مهمتر است. این نسل قهرمان‌های خودشان را در همین فضای مجازی پیدا می‌کند و در واقع زندگی این نسل در فضای مجازی است. وقتی اینترنت مختلف می‌شود، در واقع زندگی این نسل مختل می‌شود. به نظر من بستن اینترنت یا پایین‌آوردن سرعت یا فیلتر بعضی اپلیکیشن‌ها به امنیت کشور کمک نمی‌کند و حتی باور دارم غیرامنیتی کار همین محدودسازی اینترنت است زیرا مفهوم امنیت نسبت به گذشته تفاوت پیدا کرده است. اتفاقا باید فضای اینترنتی باز باشد تا همه امکانات در اختیار رسانه‌های خارجی نباشد. با رفع محدودیت‌های اینترنتی می‌توان جلوی دروغ‌ها و خلاف واقع‌گویی‌های نیروهایی در خارج از کشور که می‌خواهند فضا متشنج شود را گرفت.

این نسل زندگی بانشاط می خواهد

*در پایان نسل جدید یا به تعبیری دهه هشتادی را چه طور می‌بینید؟ انگار خواسته‌های آن ها بسیار متفاوت از نسل‌های پیش از خود است؛ مواجهه با آن ها چگونه باید باشد؟

عمده‌ترین چیزی که این نسل می‌خواهد زندگی همراه با آرامش و استفاده حداکثری از زندگی است با تمام امکاناتی که در دنیای کنونی وجود دارد. اتفاقا این نسل سیاسی نیست و انگیزه‌های سیاسی و حزبی ندارد و نه اصولگرایان و نه اصلاح‌طلبان برایش محل بحث نیست. این نسل در عین حال که می‌گوییم خواسته‌های متفاوتی از گذشتگان خود دارند اما اتفاقا خیلی راحت‌تر و ساده‌تر فکر می‌کنند. خواسته‌های آن ها صریح، دقیق و ساده اما مهم است. آن ها می‌خواهند یک زندگی آرام و بانشاط را تجربه کنند و از این فضای خودی و غیرخودی‌کردن جامعه خسته شده است. از درک چنین فضایی احساس تحقیر می‌کند و می‌خواهد این تحقیر را جبران کند. این نسل بیشتر اهل موسیقی و سینماست و می‌خواهد موسیقی‌ها و فیلم‌های مورد سلیقه‌اش را بشنود و ببیند و این ما هستیم که باید خودمان را با این نسل تطبیق دهیم.