به نقل از گاردین، در فضای کوچک و غرق نور استودیو بوشویک، یک جعبه قهوهای روی میز قهوهخوری قرار گرفته است. داخل آن جمجمه یک انسان قرار دارد. جوون پیچایا فری از شما میپرسد: «شروع کنیم؟»، و از جیبش یک کاتر برای باز کردن جعبه بیرون میآورد.
داخل جعبه یک جسم ناصاف است که در میان فوم نازک آبی پیچیده شده است، او فوم را برش میزند و فک پایین جمجمه نمایان شد. کم کم بقیه جمجمه نیز بیرون میآید؛ او این دو قسمت را به هم میچسباند و روی درب تابوتی که در گوشه اتاق است، و در کنار قوطی ردبول قرار میدهد.
فری با اشاره به لکههای روی دندانهای آسیاب که اثر پوپل(betel-nut) است، میگوید که این جمجمه احتمالا از هندوستان آمده است. این جمجمه به زودی مورد بررسی قرار گرفته و از آن عکسبرداری میشود و اطلاعات آن وارد پایگاه دادهها میشود، سپس در کنار ۸۰ جمجمهای که در یک کابینت شیشهای ردیف شدهاند قرار خواهد گرفت. روی استخوان گونه هر یک از این جمجمهها یک برچسب آبی کوچک وجود دارد که روی آن شماره دسترسی و کلمه « JonsBones »( استخوانهای جونز) – نام شرکت فری- نوشته شده است. بالای جمجمهها، پنج اسکلت کامل آویزان است و در مقابل آنها بیش از یکصد ستون فقرات آویزان است که مانند نمونه رنگهای نقاشی، از تیره به روشن در کنار یکدیگر قرار داده شدهاند. زوایای مختلف استخوان خاجی آنها یادآور حالت منحصربفرد افرادی است که زمانی این استخوانها به آنها تعلق داشته است.
فری ۲۲ ساله استخوانهای انسانها را میفروشد. انگیزه این کار در ۱۳ سالگی و زمانی که در تایلند بزرگ میشد در او شکل گرفت. پدرش به او یک اسکلت موش داد و این اسکلت به جای اینکه برای او ترسناک،عجیب یا ناخوشایند باشد، اشتیاق او را برانگیخت و با گذشت زمان او شروع به جمعآوری اسکلت حیوانات کرد. او در ۱۸ سالگی به نیویورک نقل مکان کرد و در پارسونز رشته طراحی محصول را خواند و شرکت JonsBones را به عنوان شرکتی برای تجارت اسکلت حیوانات راهاندازی کرد. تا اینکه یکبار به مغازه عجیب و غریب Obscura Antiques and Oddities(عتیقهجات و چیزهای مبهم و عجیب و غریب) رفت و در یکی از قفسههای آنجا جمجمه یک انسان را دید، و از آنجا به جمعآوری استخوانهای انسان علاقهمند شد. مایک زون، مالک آن مغازه توضیح داد که این استخوان از بقایای بخش استخوانشناسی مربوط به رشتههای پزشکی آمده است.
شرکت جونز بونز اکنون هشت کارمند، نیم میلیون دنبال کننده و بیش از ۲۲ میلیون لایک در تیکتاک، جایی که فری ویدئوهای مربوط به موضوع مورد علاقه خود یعنی تجارت استخوانهای پزشکی را پست میکند، دارد. او در جواب به سوالات فالوئرهایش در ویدئویی به منبع تامین این استخوان میپردازد و میگوید که دانشجویان پزشکی آنها را از شرکتهای تامین وسایل پزشکی خریدهاند و در این ویدئو به جعبهای چوبی پر از استخوان اشاره میکند که بر روی آن برچسب “Millikin & Lawley” خورده است. تا دهه ۱۹۸۰ این امری رایج بود که دانشجویان برای مطالعه آناتومی بدن، اسکلت خریداری کنند.
اما همه کاربران متقاعد نمیشوند. یکی از آنها نوشته: «انگار که بگوییم مرغ را از میوه فروشی می خریم.» فری آهی می کشد و میگوید: « کارکردن با مردم خیلی سخت است.»
در روز بازدید من، فری مشغول بررسی عکسهای ارسالی از فروشندگان احتمالی است. او از طریق فرمی که در وب سایت خود گذاشته، حدودا ماهیانه ۳۰ پیشنهاد دریافت میکند. سپس هر عکسی را بررسی کرده و دنبال نشانههایی مانند جای بریدگی یا ضربه بر روی آنها میگردد تا مطمئن شود که اینها استخوانهای پزشکی هستند، سپس تصمیم میگیرد که آیا میخواهد آنها را خریداری کند یا نه؛ و یکی از شرایط خرید این استخوانها این است که صاحبان آنها در جورجیا، تنسی یا لوئیزینا زندگی نکنند، زیرا در این ایالتها قانون، فروش بقایای مربوط به انسان را محدود کرده است.
تاریخ تاریک استعمار
تا همین اواخر پزشکان در حال آموزش، آناتومی انسان را با استفاده از اسکلتهای واقعی یاد میگرفتند. اسکات کارنی در کتاب خود با نام «بازار قرمز» مینویسد: گسترش سریع صنعت پزشکی در قرن ۱۹ به معنای این بود که تقاضا برای بدنهایی که باید تشریح می شد به سرعت از تعدادی که عرضه میشد پیشی گرفت. این بدنها از فقرا و بیخانمانها تامین میشد: زندانیان اعدام شده، جسدهای گمنام و قبرهایی که توسط جسد دزدها مورد سرقت قرار میگرفتند.
معروفترین آنها «برک و هیر» بودند که با قتل مستاجرین پانسیون ادینبورگ و فروش بدنهایشان به بخش آناتومی دانشگاه، باعث شدند قانون آناتومی بریتانیا در سال ۱۸۳۲ به وجود بیاید تا میزان سرقت جسد را کاهش دهند. در این قانون به پزشکان اجازه داده شد تا از اجسادی که ناشناس هستند و در سردخانه و بیمارستان ماندهاند استفاده کنند.
در مواجهه با کم شدن تعداد اجساد، پزشکان بریتانیایی به مستعمراتشان- به ویژه هندوستان- روی آوردند. تا جایی که کلکته تبدیل به پایتخت تجارت استخوان انسان شد. شرکتهای تامین پزشکی مانند Clay Adams، Kilgore International و Adam Rouilly شروع به کار کردند و استخوانهای وارداتی را به دانشجویان پزشکی اروپا و آمریکا فروختند. در سال ۱۹۴۴ بیشتر اسکلتهایی که در کارخانه Clay Adams در منهتن مونتاژ و سرهم شد، از هند آمده بودند. مجله لایف گزارش داد که تامین اسکلت پس از قحطی بنگال در سال ۱۹۴۳ که باعث کشته شدن میلیونها انسان شد، بسیار آسانتر شد.
در سال ۱۹۷۸ «تایمز آو ایندیا» اشاره کرد که وقوع بلایا و همچنین برداشت از قبرستان وندالیسم باعث افزایش عرضه جسد شدند. این تجارت در یک سال بیش از یک میلیون دلار(۸۵۵ هزار پوند) درآمد برای کلکته داشت. «سنکر سن» صاحب شرکت رکناس، در حالی که نوشیدنیاش را پس میزد، به Philadelphia Inquirer گفت: آنها اجساد ناشناس را از سردخانهها میخرند، آنها را پردازش کرده و به شرکتهای Kilgore International و Adam Rouilly میفروشند.
نهایتا در سال ۱۹۸۵ زمانی که هند یک تاجر استخوان را به دلیل صادرات اسکلت ۱۵۰۰ کودک دستگیر کرد، بالاخره این صنعت سقوط کرد و هند تجارت استخوانهای انسان را ممنوع اعلام کرد.
این استخوانها دیگر مورد استفاده نیستند، اما هنوز وجود دارند. مردم به معنای واقعی کلمه اسکلتها را در کمدهای خود پیدا میکنند و اینجاست که فری وارد عمل میشود. او ورود مجدد و سودآور آنها را به حوزه آموزشهای پزشکی تسهیل میکند، یعنی جایی که فکر میکند مدلهای آناتومیک با تنوع منحصربفرد و غیرقابل تکرار خود، هنوز میتوانند برای بشریت مفید باشد. او میگوید چه بخواهیم و چه نخواهیم، استخوانها اینجا هستند، بنابراین بهتر است از آنها به خوبی استفاده کنیم.
خریداران فری در درجه اول موسسات آموزش پزشکی و سپس گروههایی که عملیات جستجو و نجات را انجام میدهند هستند. آنها از استخوان انسان برای آموزش سگهای جسد یاب استفاه میکنند. اما فهرستی از این استخوانها برای خریداری در وب سایت JonsBones وجود دارد- قیمت یک اسکلت کامل ۷۵۰۰ دلار(۶۴۳۵ پوند) و یک اسکلت لگن ۸۰ دلار(۶۹ پوند) است.
اما تیرگی ریشه استخوانها- هم از نظرریشه تاریخی این تجارت و هم بهرهبرداری مدام از بقایای افراد بیخانمان در قرن بیستم- برای بسیاری از افراد از جمله «سم ردمن» آزاردهنده است. او که استاد تاریخ در دانشگاه ماساچوست آمهرست است و نویسنده کتاب Bone Rooms نیز میباشد، جزئیات چگونگی جمعآوری و استفاده از جمجمههای افراد بومی و غیرسفید پوست را به طور کامل توضیح میدهد.
ردمن علم استخوانشناسی پزشکی را نشات گرفته از گسترش سنتی میداند که در آن بقایای اجساد افراد بی خانمان را با خشونتی بی سابقه جمعآوری میکردند که این کار به تجارت عمده استخوانها تبدیل شده بود. او میگوید: «هیچ روش اخلاقی برای خرید و فروش بقایای انسان وجود ندارد، زیرا بین تجارت بقایای اجساد انسانها و نژادپرستی و نژادپرستی علمی و استعمارگری ارتباط روشنی وجود دارد.»
گاهی درهنگام صحبت با فری دچار نوعی سردرگمی اخلاقی میشوم، درحالی که او تلاش میکند برای کاری که انجام میدهد چهارچوبی مسئولانه داشته باشد. گویی در تصمیم گیری بین بد و بدتر، انتخاب «بد» امری کاملا طبیعی باشد. او استخوانها را به صورت آنلاین میفروشد، اما نه در تیکتاک؛ او استخوانهای پزشکی را میفروشد، اما استخوانیهایی را که به آنها عنوان «قبیلهای» یا «باستانشناسی» میدهد را به دلیل اینکه میگوید از آخرین خواسته شخصی که استخوانها به اون تعلق دارد مطلع نیست، نمی فروشد. او بالا تنه را یکجا میفروشد، اما یک ستون فقرات را خرد نمیکند.
سایت Ebay فروش بقایای انسان را در سال ۲۰۱۶ ممنوع کرد، اما همچنان میتوانید از اینستاگرام یا در فروشگاههای «تاریخ طبیعی» مانند فروشگاه Bone Room در برکلی، کالیفرنیا، استخوان بخرید. در واقع، فری میگوید از چهار سال پیش که اولین جمجمهاش را خریده، قیمتها از حدود ۵۰۰ دلار به ۸۰۰ دلار و به ۲۰۰۰ و سپس ۳۰۰۰ دلار افزایش یافتهاند. او میگوید: «استخوانها از نظر عمومی پذیرفتهتر شدهاند».
اما چیزی که او هنوز نمیتواند کاملا مشخص کند این است که آیا سروکار او با اشیاء است یا با مردم. او میگوید:«این قطعات، روزی انسان بودهاند و باید با آنها در نهایت احترام و کرامت رفتار کرد. بنابراین ما در قالب یک مجموعه با این قطعات با افتخار، وقار و احترام برخورد میکنیم و این اصول را در نحوه نمایش آنها نیز بکار میگیریم».
اما تاکید بر تاریخ و حتی ارزش بقایای انسانی، شخصیتی که آنها داشتهاند را در هالهای از ابهام نگه میدارد. اسکات کارنی میگوید: «مشکل اصلی در تمام این بحث این است که ما فراموش کردهایم این افراد چه کسانی بودهاند. وقتی که ما انسان را به کالا تبدیل میکنیم، در واقع جایی است که شروع به اشتباهات اخلاقی میکنیم.... و «جوون» در سمت اشتباه این معادله قرار دارد».
سیل استخوان بزرگ بعدی
با این حال با گذشت این چند سال، فری ترجیح میدهد که مجموعه خود را از فروشگاه به موزه تبدیل کند تا همه بتوانند مجموعه تاریخی او را ببینند، و این موزه با راهاندازی یک فروشگاه و فروش اقلام کادویی تامین مالی شود. در حال حاضر JonsBones اولین خط تولید جواهرات خود را راهاندازی کرده است.
او میگوید: «من این کار را انجام میدهم، زیرا باور دارم این بهترین کاری است که در حال حاضر میتوانیم برای این قطعات انجام دهیم. ما واقعا تمام تلاش خودمان را میکنیم تا با احترام و وقار با این قطعات رفتار کنیم و آنها را برای نسلهای آینده حفظ کنیم».
او در ادامه میگوید:«هر زمان که راه حل بهتری به من پیشنهاد شود، کاری را که انجام میدهم متوقف خواهم کرد».
اما از نظر بسیاری از افراد، از جمله کارنی و ردمن، راه حل وجود دارد. در آمریکا قانون حفاظت و بازگردانی قبرهای بومیان آمریکا، از بقایای فرهنگی و بیولوژیکی بومیان آمریکا محافظت میکند تا غارت و تخریب گورستانهای مقدس اجداد آنها را جبران کند. ردمن میگوید: « برای بقایای انسانها، میتواند و باید راههایی برای بازگشت و تعیین اصل و نسب و تدفین مجدد آنها به شیوه محترمانه وجود داشته باشد».
تقریبا غیرممکن است که بتوانیم استخوانهای پزشکی که هویت و DNAآنها از بین رفته را تشخیص دهیم و بفهمیم از کجا آمدهاند. با این حال در هر فرهنگی، رسم و رسومی برای تشییع جنازه محترمانه وجود دارد. درحالیکه مطالعه آناتومی استخوانهای واقعی انسان یک مزیت واقعی دارد، و تا زمانی که برنامههای اهداء داوطلبانه بدن برای این مطالعات وجود دارد، آیا این مزایا میتوانند بازیافت استخوانهای بدست آمده با روشهای ناعادلانه نه چندان باستانی را توجیه کنند؟
اسکلتهای بیشتری در کمد افراد پیدا خواهد شد؛ فری با هیجان چیزی را پیشبینی میکند که از آن به عنوان«سیل استخوان بزرگ بعدی» یاد میکند و میگوید نسل پزشکانی که جعبههای استخوان خود را در اوج این صنعت در دهههای ۷۰-۱۹۶۰ خریداری کردند، میمیرند و برخی از آنها دوباره وارد بازار خواهند شد. اما با رشد آگاهی ، شاید برخی از آنها بالاخره در آرامش استراحت کنند.