متاثر از فضای القا شده، آنچه این روزها در فضای سیاسی- اجتماعی کشور در بین اقشاری از مردم کشور در جریان است، یادآور بازی «حاصل جمع صفر» (Zero-sum Game) و بیانگر موقعیتی است که بدون هیچ نقطه وصل و اشتراکی، سود یک شخص برابر با زیان شخص دیگر قلمداد و به عرصه تقابل حق و باطل، خیر و شر، و سفید و سیاه در میان مردم تبدیل شده است.
در این فضا، تلاش برای تشدید دو قطبی سازی بین مردم با هر بهانه ای، غلبه فضای تحلیل هیجانی، عصبی و به دور از عقلانیت موجب شده گفتگو اهمیت و موضوعیت خود را از دست دهد و فهم متقابل به حداقل ممکن برسد. وضع پدید آمده، نه فقط موجب أنواع اختلافات سیاسی و فرهنگی است، بلکه ظرفیت آن را دارد که زمینه ساز و منشاء انواع نزاع های قومی و مذهبی و زبانی و بین نسلی و حتی درون خانوادگی باشد. زمزمه های انجام عملیات مسلحانه، انتقام شرافتمندانه، خشم مقدس، تشکیل هسته های شورشی و کمیته های مجازات در کنار اعتراضات مدنی مردم، از سوی محافل یاد شده روز به روز بلند و بلندتر می شود.
حق مطلق انگاری خود و خودی ها از یک سو و اهریمن سازی و باطل محض انگاشتن دیگرانی که چون ما نمی اندیشند و برنامه ریزی برای تخفیف و نفی و حذف آنها از سوی دیگر، أساس سیاست مبتنی بر دو قطبی سازی بین مردم از سوی هر کسی که این سیاست را دنبال کند، است. دو قطبی سازی نه مختص به این زمانه و نه محدود به کشور ما است. در ایران، سال هاست شاهد دو قطبی سازی های متعدد سیاسی – اجتماعی چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ بوده ایم و افراد و گروهها و طیف های مختلف در ایجاد آن ایفای نقش کرده اند. از جمله دو قطبی سازی های بعد از انقلاب، می توان به دو قطبی های «اسلامی – ملی»، « راست – چپ»، «خودی – غیر خودی»، «اصلاح طلب – اصولگرا»، «مستضعف – مستکبر»، «ارتشی – سپاهی»، «با حجاب – بد حجاب» و اخیراً «با حجاب – بی حجاب»، و «تخصص – تعهد» اشاره کرد که عمدتا از سوی حاکمیت مطرح و در مقاطع مهم سیاسی پر رنگ تر شده است.
بسیاری، مشتمل بر طرفداران و مخالفان در ایجاد دو قطبی سازی ها از فردای پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ تا به امروز دخیلند. معارضین و اپوزیسیون که از بدو انقلاب بذر کینه و نفاق و خشونت را کاشتند و اول با جنگ داخلی و سپس با همکاری با دشمن خارجی زمینه ساز دو قطبی شدن کشور در ایران بعد از انقلاب شدند و طی چهار دهه گذشته نیز هر زمان توانستند بر اختلافات و شکاف های قومی و مذهبی و سیاسی دامن زدند، بازیگر و مقصر نخست در دو قطبی سازی کشور و امنیتی کردن فضای بعد از انقلاب تلقی می شوند. سال هاست که تعمیق شکاف در بین اقشار مختلف و دو قطبی سازی جامعه،از جمله دو قطبی سازی بین شیعه و سنی، فارس و غیر فارس از سیاست های اصلی معارضان و ابزارهای رسانه ای آنها و حامیان خارجی شان با هدف نهایی تضعیف ایران و در نهایت تجزیه آن بوده است.به باور امریکا و دیگر کشورهای غربی، برای حفظ سرآمدی اسرائیل، هیچ کشوری در منطقه نباید قدرت و نفوذش بیش از اسرائیل باشد. چون ایران قوی و متحد قابل تحمل نیست؛ پس باید با تضعیف و تجزیه آن، ایران کوچک شود و برتری اسرائیل تامین شود. طی چهار دهه اخیر، بخشی از اپوزیسیون خارج کشور در همین مسیر و همسو با این خواسته فعالیت می کنند.
در مقابل رویکرد فوق الذکر، ناکارآمدی و سوء عملکرد بخشی از دست اندرکاران و مسئولان کشور در تحمیل تفسیر و سلیقه وذائقه خود بر کل جامعه و فربه کردن طیف طرفدار و بی توجهی، انکار یا تجاهل نسبت به گستره متنوع جامعه و خواسته های آنها و تنگ کردن فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای مردم و در نتیجه تشدید فضای دو قطبی مسئولند. در این راستا، می توان از اقدامات و عملکرد بخش های جریان «رادیکال» درون حاکمیت یاد کرد که به جای ایجاد رضایت در مردم، با تزریق نارضایتی، به انجام اقداماتی همچون بستن فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور، نگاه تحقیرآمیز و قیم مابانه و ارباب – رعیتی نسبت به مردم، عزل و نصب های مسئله دار، عدم برخورد با اقدامات سوء بعضی مسئولان، اعمال ممیزی های بدون توجیه، ممنوع الخروجی های سلیقه ای،بازداشت های غیر موجه، تعطیلی های فزاینده برخی نشریات یا سازمان های غیر دولتی، هزینه کردهای بی وجه، ایجاد فرصت برای فعالیت گروههای فشار و … می پردازند. به طور خاص، شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن که دامنه انتخاب مردم در أدوار مختلف انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و صاحبان صلاحیت برای کرسی های قدرت را محدود و محدود تر و طیف گسترده ای را هم از دایره انتخاب شدن و در نتیجه انتخاب کردن محروم کرده، یکی از عاملان ایجاد فضای دو قطبی اند. همچنین، برخی صاحبان منابر و رسانه ملی و بعضی خبرگزاری ها و روزنامه های خاص که در ترویج خشونت کلامی و بد اخلاقی و نفرت پراکنی و اتهام زنی به هر فرد یا نهادی که با معیار و مقیاس فکری و عملی آنها همخوان نبوده، در کنار استفاده ابزاری و سلیقه ای از بعضی نهادهای قوه قهریه حاکمیت در مواجهه با مطالبات مردم، یا عملکرد گزینش در سازمان های دولتی، بخصوص در دانشگاهها در جذب یا عدم جذب افراد، جملگی در پیدایی این فضای دو قطبی دخیل بوده و هستند.
نتیجه نهایی این فضای دو قطبی، که حاصل عملکرد طیف هایی از اپوزیسیون و بخش هایی از حاکمیت بوده، منجر به ریزش و در حاشیه رفتن طیف گسترده ای از هموطنان و إحساس سرخوردگی آنها در مقابل تفکر «یا با ما یا بر ما» ی موافقان و مخالفان شده؛ تفکری که در عمل منجر به نادیده انگاشتن طیف خاکستری یا میانه ای شد که از قضا همواره در اکثریت قرار دارد.
اعتراضات یازده هفته اخیر به باز شدن جنبه هایی از دمل چرکین پدیده دو قطبی سازی جامعه منجر شد که هم نقش عوامل داخلی در تشدید آن موثر بود و هم نقش عوامل خارجی، شامل اپوزیسیون خارج کشور و رسانه های فارسی زبان وابسته به کشورهای عربی و غربی. دو قطبی سازی های پس از اعتراضات اخیر، از جهاتی با دو قطبی سازی های پیشین تفاوت جدی دارد. آنچه این دو قطبی سازی ها را از هم متمایز می کند، تلاش فزاینده اپوزیسیون خارج کشور (براندازان دیروز و انقلابیون جدید امروز!) و رسانه های حامی آنها در ایجاد تقابل «جمهوری اسلامی» در برابر «ایران» است. این استراتژی اصلی، زیر شاخه های متعددی دارد که نتیجه آن تلقین و تشدید فضای دو قطبی و ایجاد تقابل و تنش در لایه های مختلف بدنه اجتماع به طرق گوناگون است؛ به گونه ای که این دو قطبی سازی از حوزه سیاسی ، به دیگر حوزه ها تسری یافته است. مثلا با ترویج و ترغیب گفتمان ضد دینی و قبح زدایی از برخی اقدامات و اظهارات و شعارها، به تعارض علنی با جامعه متدین پرداخته؛ یا بخشی از اهل سنت را که به لحاظ باورهای دینی، «هیچگاه» در مقابل قدرت های حاکم در «هیچ» مقطع تاریخی موضع مخالفت نگرفته، حتی بر اساس کتب فقهی شان قائل به تسلیم و عدم مواجهه در مقابل حکومت های جائر بوده اند، به موضعگیری سیاسی علیه حاکمیت در مقطع کنونی وا داشته؛ یا در برخی مناطق به نمادهای ملی و فرهنگی همچون مجسمه های سعدی و فردوسی نیز رحم نشده؛ و این دو قطبی سازی حتی به لایه های زیرین جامعه تزریق شده و همچنان می شود. ایجاد دوگانه «با شرف- بی شرف» ورژن جدید دو قطبی سازی نوین دست ساخت اپوزیسیون خارج کشور بعد از اعتراضات اخیر بود؛ که هر کس با آنها همراهی کرد، «با شرف» لقب گرفت و دیگران که همراهی نکردند یا سکوت کردند، به عنوان مصادیق «بی شرف» معرفی شدند. هر زمان نیز از حجم اعتراضات کاسته شد، نیروهای اپوزیسیون در رسانه های خود و در پلتفرم های مختلف شبکه های اجتماعی، از کم رنگ شدن فضای دو قطبی ابراز نگرانی کرده، بر اقداماتی جدید که بر فضای دو قطبی بیفزاید، تاکید داشتند تا از طریق دو قطبی سازی و ایجاد اقداماتی متفاوت، هیجان کاذب بسیج طرفداران را شدت ببخشند و خون جدیدی به اعتراضات تزریق شود.
اوج این فضای دو قطبی سازی در ورزش، بخصوص طی بازی های تیم ملی در مسابقات جام جهانی دوحه قطر پدیدار شد تا مردم را در مقابل هم قرار داده، از یک طرف، با مذموم دانستن شادی مردم در بازی مقابل تیم ولز به بدترین شکل ممکن به کسانی که در خیابان ها به شادی پرداختند، تاختند و از طرف دیگر، برای دو باخت دیگر تیم ملی، سنگ تمام گذاشته، مردم را به شادمانی تشویق کردند و به طور گسترده کلیپ های ارسالی را پوشش دادند؛ این در حالی بود که همدلی بسیاری از مردم نه فقط در ایران، بلکه در سراسر جهان با تیم ملی ایران چه قبل و چه بعد از بازی ها به عمل آمده بود. برای بسیاری، خوشحالی اپوزیسیون خارج نشین طبیعی بود؛ ولی در تفسیر چرایی شادی جمعی از هموطنان از باخت تیم ملی که توسط اپوزیسیون تیم جمهوری اسلامی خوانده شد، حیرت زده مانده بودند، که البته این مهم مستلزم توجه جدی محافل علمی و پژوهشی است.
زمانی که شادی برخی از هموطنان داخل کشور را نسبت به باخت تیم ملی و پیروزی تیم های حریف دیدم، ناخودآگاه به یاد استقبال جمع زیادی از اهالی شهرهای اشغال شده عراق و بطور مشخص اهالی موصل از داعش بعد از ورود جنگجویان این گروه به شهر در سال ۲۰۱۴ افتادم. اشغال موصل، دومین شهر بزرگ عراق و تصرف دیگر نقاط این کشور توسط داعش بدون کم ترین مقاومت و کمابیش با استقبال و همراهی و هلهله و شادی بسیاری از ساکنین اهل سنت این مناطق مواجه شد. گفته می شود تعداد نیروهای جنگجوی داعش در زمان اشغال شهر دو میلیونی موصل فقط حدود چند صد نفر بود. چه شد که چنین شد و مردم موصل در بدو ورود جنگجویان داعش، ازاین اشغالگران با شور و هیجان استقبال کردند؟ عوامل متعددی در ایجاد این فضای تشویق آمیز موثر بود. گذشته از سالها اشغال کشور توسط آمریکا؛ قدرت گرفتن شیعیان و در نتیجه در حاشیه قرار گرفتن اهل سنت، که مورد پذیرش آنها، بویژه نخبگان زیاده خواه و بعثی های سابق نبود؛ فضای انسداد و سیاست های نخست وزیر وقت عراق؛ همکاری داعش با گروه های قبیله ای و نیروهای بازمانده از حزب بعث سابق که جملگی در ایجاد آن جو موثر بودند؛ مهمترین نقش را رسانه های داعش ایفا کردند که با تولید محتوا، پذیرش جنگجویان داعش برای مردم بومی با رضایت و بدون مقاومت میسر شد. این رسانه ها قبل از رسیدن نیروهای مسلح داعشی، با ارسال تصاویر و فیلم هایی سبعانه و خشن، گاه به عنوان مقدمه حمله و گاه در ادامه فعالیت های نظامی، با ایجاد رعب، سربازان عراقی را ناگزیر از فرار از شهرها و مناطق ماموریت خود کرده و در نتیجه سریعا مناطق مورد نظر را بدون کمترین مقاومت از سوی مردم و نظامیان، اشغال کردند.
اشاره به نمونه فوق، که هم نتیجه دو قطبی سازی نظام مستقر حاکم درعراق بود و هم سیاست های اپوزیسیون وابسته این کشور و هم وابستگان فکری با نظام سابق و هم زیاده خواهی های بخشی از مردم و هم اثرات رسانه درفضا سازی ها،صرفا از آن جهت بود که در ایران، نه حاکمیت، نه مردم معترض، و نه اپوزیسیون وطن دوست نسبت به دو قطبی سازی های بخشی از رادیکال های صاحب قدرت در کشور و اپوزیسیون ایران ستیز وابسته به بیگانه که از قرار دادن مردم در مقابل مردم در ایران نفع می برند و انرژی می گیرند، به عنوان دو روی یک سکه بی تفاوت عبور نکنند.