شاید در سالهای گذشته که جامعه ایرانی هنوز درک نسبتاً دقیقی از پدیده رسانه و ماهیت آن و کارکردهای آن نداشت، گاهی به این رسانهها اعتمادهایی صورت میگرفت و تجمعاتی نیز در کف خیابان به وجود میآمد، اما تجربیات اخیر، بویژه در سه سال اخیر، نشان میدهد که جامعه ایرانی به سطحی از پختگی در زمینه سواد رسانهای رسیده است که به راحتی فریب فراخوانهای بیهویت و بیاصالت را نخورد.
وقتی از رسانه به عنوان منشأ صدور فراخوان صحبت میکنیم، منظور تنها محدود به چند شبکه ماهوارهای نمیشود؛ بلکه تلاش برای القای مردمی بودن فراخوانها و اعتصابات از طریق ایجاد پایگاهها، کانالها و صفحههایی در شبکههای مجازی نیز در این راستا صورت میگیرد.برای نمونه در تلگرام و توئیتر کانالها و صفحههایی ساخته شده است که معمولاً نامهای مشابهی هم دارند؛ هم نام آنها و هم محتوای این کانالها و صفحهها نشان میدهد که همگی توسط اشخاص یا گروههای معینی اداره میشوند که نه تنها مردمی نیستند، بلکه گاه حتی هیچ نسبتی هم با شهر یا استان مربوطه ندارند. اگرچه نام این کانالها به نام تک تک شهرهای ایران یا استانهای ایران نامگذاری شده، اما هم اعضای بسیار اندک و هم محتوای مشابهی دارند؛ بهطوری که گاه فقط نام شهرها عوض میشود و محتوای مطالب تنها کپی شده است.چنین قرائنی نشان میدهند که این دست کانالها و این دست سازماندهیها نه تنها مردمی نیستند، بلکه حتی از پشتوانه تشکیلاتی چندان قابل توجهی نیز برخوردار نیستند.
نمونه دیگر طراحی و ساخت کانالها و صفحات با عنوان اقشار مختلف است.دراین اقدام گروههایی سعی میکنند تا با ساخت کانالهای مشابه به نام اصناف (مثلاً فرهنگیان، اتوبوسداران، کامیونداران، بازاریان و...)که تنها نام شهر مربوطه در آنها متفاوت است، اینگونه القا کنند که تمامی اصناف و تمامی گروهها و اقشار جامعه به اعتراضهای سراسری پیوستهاند، اما باز هم تعداد کم این صفحهها و کانالها نشان از ساختگی بودن آنها دارد.درمیانه شکاف بین رسانه و واقعیت عجیب نیست که برخلاف آنچه دررسانهها اعتراض سراسری یا فراخوان گسترده خوانده میشود،اوضاع شهرها درنقاط مختلف کشور بسیار آرام است و مردم همچنان به زندگی روزمره خود میپردازند؛ همانگونه که در گذشته پرداختهاند.