کد خبر: ۲۱۲۱۲
۱۴۰۲/۰۹/۱۲ ۱۴:۴۰:۰۱

تفسیر غزل حافظ / یارب سببی ساز که یارم به سلامت

برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم.

به گزارش محیانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۹ آذر غزل شماره ۸۹ می‌پردازیم:

یارب سببی ساز که یارم به سلامت / باز آید و برهاندم از بندِ ملامت
خاکِ رهِ آن یارِ سفر کرده بیارید / تا چشمِ جهان بین کُنمش جای اقامت

فریاد که از شش جهتم راه ببستند / آن خال و خط و زلف و رُخ و عارض و قامت
امروز که در دستِ توام مرحمتی کُن / فردا که شوم خاک چه سود اشکِ ندامت

ای آنکه به تقریر و بیان دَم زنی از عشق / ما با تو نداریم سخنِ خیر و سلامت
درویش مکُن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا / کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

در خرقه زن آتش که خمِ ابروی ساقی / بر می شکند گوشۀ محرابِ امامت
حاشا که من از جور و جفایِ تو بنالم / بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت

کوته نکنند بحثِ سرِ زلفِ تو حافظ / پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت

شرح و تفسیر غزل شماره ۸۹ دیوان خواجه حافظ شیرازی

شرح و تفسیر بیت یکم

یارب سببی ساز که یارم به سلامت / باز آید و برهاندم از بندِ ملامت

یارب سببی فراهم کن که یارم به سلامت برگردد و مرا از چنگِ ملامت خلاص کند ، یعنی غمِ هجرانِ یار طوری تاب و توانِ مرا برده که گاهی از شدّتِ ناراحتی عنان اختیار از دستم خارج می شود بطوری که حالت عجیب و غریب از من دیده می شود و همین امر سببِ سرزنشِ مردم نسبت به من می گردد . حال ای خدا سببی ساز که یارم برگردد و مرا از ملامت مردم نجات دهد . [ ساز = فراهم کن / باز = دوباره ]

شرح و تفسیر بیت دوم

خاکِ رهِ آن یارِ سفر کرده بیارید / تا چشمِ جهان بین کُنمش جای اقامت

خاکِ راهِ آن یارِ سفر رفته را بیاورید تا چشمِ جهان بینِ خود را مقام آن خاک نمایم . یعنی غبار راهِ او را به جای توتیا به چشمم بکشید تا دایم از آن نور و ضیاء کسب نمایم . [ جهان بین = بینندۀ جهان / جای اقامت = مقام و یا محل سکونت ]

شرح و تفسیر بیت سوم

فریاد که از شش جهتم راه ببستند / آن خال و خط و زلف و رُخ و عارض و قامت

فریاد و فغان که از شش طرف راهم را بستند، یعنی آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت جانان از جمیع جهات توجه مرا جلب نموده و به خود متعلق ساخته اند . [ به مناسبت ذکر شش جهت، از اسباب حُسن هم شش چیز آورده ]

شرح و تفسیر بیت چهارم

امروز که در دستِ توام مرحمتی کُن / فردا که شوم خاک چه سود اشکِ ندامت

ای جانام امروز که در اختیار تو هستم به من رحم کن زیرا فردا که مُردم و خاک شدم ، گریستن و پشیمانی چه فایده دارد . یعنی امروز که در دنیا هستم و زنده ام ، می توانی حالم را رعایت کنی پس مرحمتی کن و مراعاتم نما. زیرا فردا بعد از مرگم اگر پشیمان هم شوی فایده ندارد . [ ندامت = پشیمانی ]

شرح و تفسیر بیت پنجم

ای آنکه به تقریر و بیان دَم زنی از عشق / ما با تو نداریم سخنِ خیر و سلامت

ای کسی که با تقریر و بیان از عشق دَم می زنی یعنی عشق را با قیل و قال بیان می کنی ، ما با تو حرفی نداریم برو به خیر و سلامت . یعنی ای کسی که کیفیت عشق را با زبان بیان می کنی ، در حالی که عشق حال است و به قال نمی گنجد .

شرح و تفسیر بیت ششم

درویش مکُن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا / کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

ای درویش از شمشیر دوستان ناله و فریاد و فغان مکن زیرا این طایفه دوست ، دیه را از کشته یعنی از مقتول می گیرند . یعنی عاشقانِ خود را می کشند و بعد می گویند دست های ما از کشتن شماها خسته شده و به این بهانه از کشته شده خونبها می گیرند . [ احبّا = دوستان / غرامت = مراد خونبها است ]

شرح و تفسیر بیت هفتم

در خرقه زن آتش که خمِ ابروی ساقی / بر می شکند گوشۀ محرابِ امامت

خواجه خطاب به همان درویش می گوید : آتش به خرقه بزن که خمِ ابروی ساقی ، گوشۀ محرابِ امامت را می شکند و خراب می کند . حاصل اینکه : خمِ ابرویِ ساقی تمام مردم عالَم را به خود جلب نموده و همه را در برابرِ خود راکع و ساجد نموده است . از این به بعد زهد و تقوا عبارت خواهد بود از صوفی گری ، زیرا در جایی که گوشۀ ابروی ساقی باشد گوشۀ محراب خراب می شود یعنی عرض و شأنِ محراب را شکست می دهد و دیگر کسی به محراب توجه نمی کند . [ برمی شکند = شکست می دهد ]

شرح و تفسیر بیت هشتم

حاشا که من از جور و جفایِ تو بنالم / بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت

خواجه خطاب به جانان می گوید : دور باد از من که از جور و جفای تو ناله و شکایت کنم زیرا ظلمِ لطیفان سراسر لطف و احسان است . [ بیداد = ظلم / کرامت = کرم ]

شرح و تفسیر بیت نهم

کوته نکنند بحثِ سرِ زلفِ تو حافظ / پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت

حافظ گفتگوی زلفِ تو را کوتاه نمی کند یعنی در بیان و تعریفِ آن تقصیر نمی کند . خلاصه این یک قصۀ طولانی است که نمی شود مختصر کرد ، زیرا این سلسله به روز قیامت متصل شده یعنی حد و غایت این سلسله به قیامت می کشد .

دیدگاه

پیشنهاد سردبیر

آخرین اخبار

پربازدیدترین ها

خواندنی