داستان «جواد چریک» دلباخته اباعبدالله(ع) / مزد نوکریاش را در کربلای۵ گرفت + فیلم
شهید«جواد شاعری» خلق و خوی آسمانی داشت و پیروی علی اکبر امام حسین (ع) سرلوحه کارش بود. جایی که در وصیت نامهاش مینویسد: اینک فرزند شما یک از علی اکبرهایی است که به شوق دیدار مولایش حضرت اباعبدالله(ع) عزم میدان نبرد کرده، تا در صف اصحاب عاشورایی عشق جان بهجانآفرین تسلیم کند…
شهید شاعری علاوه بر غواصی دورههای چتربازی را هم به طور کامل گذرانده بود و در عملیات فتحالمبین بهعنوان آرپی چی زن در مناطق عملیاتی حضور فعال داشت و چند روز بعد در خط مقدم عملیات الی بیتالمقدس درحالیکه مشغول شلیک آرپی چی بود به دلیل موج انفجار از ناحیه گوش و کمشدن شنوایی به درجه رفیع جانبازی رسید. وی پس از گذراندن دوره خدمت سربازی در نهاجا این بار در ناحیه ابوذر مشغول خدمت و آموزش نظامی به رزمندگان و بسیجیان دارالشهدای تهران منطقه ١٧ شد.
شهید شاعری بهعنوان نیروی غواص و بسیجی، ساعاتی قبل از عملیات کربلای ٤ عنوان به دلیل سوختگی و جراحت از عملیات باز ماند. وی با وجود این آسیب و سوختگی در بدن به دلیل اینکه برای آموزش او هزینه شده و برای ادای تکلیف درعملیات کربلای ۵ بهعنوان نیروی خطشکن در قامت رشید غواصان خطشکن گردان حضرت علی اکبر (ع) لشگر١٠ سیدالشهدا (ع) ساعاتی پس از آغاز عملیات به همراه همرزمانش در گروهان نصر به فیض عظیم شهادت رسید و خلعت شهادت به تن کرد.
ثمره زندگی بر سر سفره پر مهرپدر و لقمه حلال
جواد بر سر سفره پر مهر پدر و لقمهای حلالی که با زحمت بهدست میآمد بزرگ شد. در کنار مادر و پدر در مجالس تعزیه و مساجد و اهلبیت(ع) حضور پیدا میکرد. و عشق به این خاندان را در دلش آبیاری میکرد. نوجوان که بود کنار پدر کمی تیراندازی آموخت. و این خود روزنهای شد و علاقهای برای گرایش جواد به نیروهای نظامی. علاقهی زیادی به روستای اجدادش داشت و هر فرصتی پیدا میکرد حتما سری به آسیدطاهر پدر بزرگ روحانی اش میزد. گاهی در کوههای اطراف روستا تمرینات ورزشی میکرد و گاه فصل انگور چینی همراه خانواده از تهران به باغهای پدری سرک میکشد.
از سال ۵۷ درکاخ جوانان کانون تربیتی میثم تهران وارد رشته ورزشی کاراته شد. در اوج شلوغیهای انقلاب همراه با دوستانش محمد رضا واحدی؛ محمد جواد جبلی؛ پرویز و منوچهر زینتی فر، غلامرضا صابر، درویش امیر فرخ بلاغی و … در تظاهرات شرکت میکرد. روز ۲۱ بهمن همراه با جوانان پر شور و انقلابی وارد پادگان جی تهران میشوند و جواد چند اسلحه با خود به خانه میآورد. مهرماه ۱۳۵۹ با دوستانش به جبهه میرود و بعد از بازگشت از جبهه به طور جدیتری در بسیج ویژه و مسجد فعالیت خود را از سر گرفت. در سال ۱۳۶۱ همراه با بچههای امامزاده حسن و آذری وارد عملیات الی بیتالمقدس میشود. اینک جواد، جوان رشید خانواده شاعری با قد و قامتی بلند ورزشکار و با تجربیاتی که طی ۲ سال مجاهدت آموخته بود در صف خطشکنان سپاه محمد(ص) آرپی جی زن شده بود. موج انفجار جواد را بیهوش میکند. «محمدرضا ابوالقاسمی» که حالا استاد بینالمللی قرآن است به همراه «منوچهر زینتیفر» به هر سختی جواد شاعری را به آمبولانس میرسانند.
وی آن زمان در بیمارستانی در تبریز بستری میشود و سپس به تهران انتقال پیدا میکند. گوشهایش سنگین شده بود. مهرماه همان سال امیر فرخ بلاغی دوست عزیز و همرزمش به شهادت میرسد. در همان ایام که محمد رضا واحدی داماد خانواده شاعری شده بود. مراسم ساده عروسی اش را سادهتر برگزار کرد. جواد راهی خدمت سربازی شد و همزمان در پست معاونت آموزش ناحیه ابوذر سپاه تهران مشغول بهکار شد. عملیات کربلای ۴ بود. چندین ماه دوره غواصی دیده بود برای رفتن در اروند چند ساعت قبل از عملیات پایش میسوزد و به تهران بر میگردد. ۱۰ روز بعد دوباره عازم جبهه میشود. ۱۹ دی ماه درلباس غواصی در لابه لای نیهای اروند با تیر مستقیم دوشکا در خط اول خطشکنان لشکر ۱۰ نیرو مخصوص سیدالشهدا (ع) جان بهجانآفرین تسلیم کرد.
دلنوشته رضا شاعری؛ برادر شهید
-
این تفنگ، این چفیه هنوز عطر تو را دارد
صندوقچه کنار اتاق را باز میکنم تا کربلای آب و آتش میان ۲چشمانم تداعی شود. آخر یادگارها و امانتهای مانده از تو، سالهاست که در دل صندوقچه جاخوش کردهاند. گره عاشقی بقچه را میگشایم. «بوی پیراهن و باروت و دشنه و چفیه» مانده از تو، اتاق را عطرآگین میکند، زیارت عاشورای ورقورق شده را دست میگیرم تا بخوانم؛ «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم... » را. این تفنگ و این چفیه هنوز عطر تو را دارد- وقتی پدر بعد از زمزمه اذان، نامت را جواد گذاشت، نمیدانست پسری که نام پدربزرگش را به شاعریها پیوند میدهد، بدن خاکیاش ۲۴بهار، مهمان این سرزمین و این دنیای مادی است. نمیدانست کربلای فرزندش، در آب و آتش خلاصه میشود و کودکش چتربازی در امواج اروند را در بامداد فیروزهای کربلای ۴ و ۵ تجربه خواهد کرد. شاید روزگار برای التیام قلب تکهتکه شده پدر و مادری که داغ پسر چشیده بودند، روز تولدمان را در یک برگ خلاصه کرد. دقیقا ۲۴مرداد درست به مانند روز تولدش؛ گفتم داغ پسر و یاد آن شعر افتادم که گفت:
خم گشته است قد پدرها دو تا دو تا
وقتی که میرسند پسرها یکی یکی
و چقدر هم این بیت به پدر و مادر ما میآید.
معرفی کتاب
-
چتربازی در امواج
کتاب «چتربازی در امواج» رمانی با اقتباس از زندگی غواص شهید، جواد شاعری به قلم محمدعلی گودینی است که در قالب رمان توسط نشر کتاب ابرار منتشر شده است. نویسنده این کتاب که به روایت زندگی این شهید غواص، از کودکی تا شهادت پرداخته به دور از پیچیدهگوییهای مرسوم نویسندگان امروزی، خواننده را بهراحتی با متن ارتباط میدهد. این اثر جزء معدود آثاری است که از سرگذشت یک غواص برای خوانندگان روایت میکند و شجاعت آنها را نشان میدهد. از تمرینات سخت غواصان برای پذیرش در گردان غواصی، شرایط سخت شب عملیات و شکستن خط دشمن در این کتاب آمده است.
ناگفته نماند کتابهای «جمجمهات را به من قرض بده برادر» نوشته مرتضی کربلایی، «غواصها بوی نعنا میدهند» نوشته حمید حسام، «حماسه یاسین» نوشته سیدمحمد انجوینژاد، «مردان دریایی» نوشته حبیب حبیبپور، «شب بارانی» نوشته سیدمسعود جزایری، «گردان غواص» گردآوری شده توسط عباس میرزایی و «لشکر خوبان» نوشته معصومه سپهری درخصوص شهدای غواص به رشته تحریر درآمده است.
این کتاب در اسفند ماه سال۹۳در دوازدهمین جشنواره کشوری سرزمین نور در بخش رمان رتبه نخست را کسب کرد.
فرازی از وصیتنامه شهید«جواد شاعری»
- پدرم! چندی ست که جنگ بین من و شما فاصله مکانی ایجاد کرده، اما بدانید با تمام فراز و نشیبی که زندگی دارد، بین من و شما قرب معنوی و ابدی وجود دارد.
- اینک فرزند شما یکی از علی اکبرهایی است که به شوق دیدار مولایش اباعبدالله (ع) عزم میدان نبرد کرده است، تا در صف اصحاب عاشورایی عشق جان بهجانآفرین تسلیم کند.
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدترین ها
خواندنی